دانلود رمان مردی که شناخته نشد از زهرا راستگو

دانلود رمان مردی که شناخته نشد از زهرا راستگو

در این مطلب از سایت ناول کافه ، رمان مردی که شناخته نشد را آماده کردیم.برای دانلود رمان مردی که شناخته نشد از زهرا راستگو در ادامه مطلب همراه ما باشید.

دانلود رمان مردی که شناخته نشد از زهرا راستگو

رمان : مردی که شناخته نشد

نویسنده : زهرا راستگو

ژانر : عاشقانه

خلاصه رمان مردی که شناخته نشد

فاطمه دختری عاشق پیشه که دلباخته ی همکلاسیش سموئیل شده… اما…

بخشی از رمان مردی که شناخته نشد :

سموئیل برای حرف زدن تلاشی نمی کند. مدیسا لیوان شیر گرم را به دست او می دهد و با صدایی پر انرژی می پرسد.

_خوش گذشت؟
_جای شما خالی
_یه درصد فکر کن که جای من وسط بازی کثیف و مسخره ت خالی باشه.

سموئیل دست دور شانه هایش می اندازد و بی مهابا به خودش نزدیکش می کند.

_پس لطفا تو به این بازی کاری نداشته باش میتونی؟

مدیسا با صدایی آرام تر می گوید:

_شیرو بخور حالا… مگه میشه من کاری نداشته باشم؟ دختر خوبی بود نه؟

سموئیل با مکثی نسبتا طولانی جرعه جرعه شیر را می نوشد و عاقبت می گوید:

_بد نبود.
_حالت خوبه سم؟ میگم حالا میخوای باهاش چه کار کنی؟

سموئیل لبخند بی رمقی تحویلش می دهد.

_معلومه که خوبم. ای دختر فوضول… ای ای ای
_زهرمار

بازوی مدیسا را فشار می دهد و بیشتر در خم بازوی خودش جایش می دهد.
مدیسا با دلخوری نگاهش می کند.

_حوصله نداری باهام حرف بزنی نه؟
_حوصله ی کشمش ندارم.

مدیسا بازویش را از بند دست های او رها کرده و با لحن کشداری می گوید:

_آها… پس نمیخوای بگی چه کار میخوای بکنی؟

سموئیل پوزخند می زند.
_هرکاری که بخوام بکنم چه فرقی به حال تو داره؟

مدیسا عصبی به چشم هایش خیره می شود.
_اشکال نداره من به این بی شعور بودنت عادت دارم.
_اَه… باز مث پیرزنای غرغرو حالمو بهم نزن مدی.

بی توجه به نگاه دلخور و کلافه ی او بلند می شود تا به اتاقش برود.

_خیلی خسته م. سرم به شدت درد میکنه میرم بالا.

معرفی رمان

لینک دانلود به دستور ساماندهی پاک شد

رمان های پیشنهادی دیگر :

دانلود رمان مرکا از عاطفه نیک طلب

دانلود رمان یک گرم زندگی از زهرا زارع

دانلود رمان عشق تا جنون از نوشین اصلانی

دانلود رمان ما دیوانه زاده میشویم از یگانه ‌اولادی

دانلود رمان در دست تو از سارا