دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد اول

دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد اول

در این مطلب از وبسایت ناول کافه ، جلد اول رمان عاشقانه دختر بسیجی پسر تیگزاسی را آماده کردیم.برای دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد اول در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد اول

نام رمان : دختر بسیجی پسر تیگزاسی

نویسنده : نازی_m

جلد : اول

ژانر : عاشقانه

تعداد صفحات : ۱۲۹

خلاصه رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی :

روبه تو سجده میکنم دری به کعبه باز نیست بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست به هرطرف نظر کنم نماز من نماز نیست مرا به بند می کشی ازاین رهاترم کنی زخم نمیزنی به من که مبتلا ترم کنی ازهمه توبه میکنم بلکه توباورم کنی قلب من ازصدای توچه عاشقانه کوک شد تمام پرسه های من کنار توسلوک شد عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست وقتی شکنجه گرتویی شکنجه اشتباه نیست قلب من ازصدای تو چه عاشقانه کوک شد تمام پرسه های من کناره تو سلوک شد.

بخشی از صفحه اول رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد اول :

ساعته رمیزی باب اسفنجیم گوشمو کرکردبود باچشمای نیمه باز بالشو به سمته ساعتم پرت کردم ای توروحت اخه کی توی مزاحمو اختراع کرد فایده نداره بااین که بابالشتم اونو زدم روزمین داره ول میچرخه دیگه اعصابم خورد شده بود مجبور شدم ازخوابه نازم بلند شم وصدای این ساعتو خفه کردم وقتی صداشو خفه کردن ی نفسه راحتی کشیدم اخیش دوباره به خوابه نازم برگشتم هنوز سرم به بالش نرسیده که نوبته موبایلم شد گریم گرفت خدا چقد بدبختم صفحه ی گوشی رو نگاه کردم اسمه مریم توش بود گوشیرو ورداشتم الوو ..

مریم .الو کوفت الو درد الو مرض هنوز خوابی میدونی ساعت چنده میدونی چند شنبس میدونی باکدوم استادی امروز کلاس داریم

.من . ممنون که حاله بنده رو پرسیدی دومن این که امروز باکدوم خری کلاس داریم که دوسته موادبمو پریشون کرده

.مریم ـ ده اخمق نمیدونی که اگه میدونستی که راحت نمیخوابیدی بااستاد سمای کلاس داریم زود باش اماده شو بیام دنبالت تاخودم بجای استاد از کل دانشگاه اخراجت نکردم دارم میام معطلم نکنی ها بای
..ـ
.من. وقتی گفت بااستاد سمای کلاس داریم تمامه ستونه بدنم به لرزه افتادبود زودی ازتختم پریدم پاین به سمته دستشوری رفتم چقد کم حافظه شده بودم چطور کلاسه امروزو فراموش کرده بودم ازدستشوری امدم بیرون شروع کردم به لباس پوشیدن ی مانتو ی قرمز کوتاه تنگ تنم کردم باشلواره سفیده لوله ای مقنعه ی جیگری پوشیدم شروع کردم به کرم زدن خودم سفید بودم ها ولی کرم بیشتر صورتمو تمیز تر نشون میداد وچشمای سبزم که خودشون خدای انگار سرمه بهشون کشیدن لبامم قتچه ای بینیمم انگار عملی بود خلاصه خوشکل بودم موهای رنگ شده امو کج کردم کوله پشتیمو پوشیدم ازخونه مجردیم زدم بیرون بزارین خودمو معرفی کنم اسمه من ایداهست ساکنه شیرازم ??سالمه تک فرزندم بابام کارخونه داره مامانمم تاجره دبی هست خلاصه وضعمون توپ هست امروزو بای استاده روانی کلاس داریم ازاون استاداها وقتی دیر میرفتیم سره کلاسش خودمو به فقیری میزنم خدا کنه امروز دیر نکنیم بلخره این مریم دیونه امد وای مریم چرا لاک پشتی رانندگی میکنی گاز بده دختر ای توروحت استاد تومسیر نزدیک بود تصادف کنیم باغر زدنای من بلخره رسیدیم اما ازبدشانسیمون استاد سره کلاس بود..

.مریم.همش تقصیره توی ایدا الان چه خاکی به سرمون بزنیم .

.من. خودمم نمیدونستم باید چکار کنیم ی نقشه ی کشیدم توکیفمو گشتم بله پیداش کردم ی لبخند رولبم امد..

رمان های پیشنهادی دیگر :

دانلود رمان ساعت های خواب رفته از تبلور و ساغر

دانلود رمان شیدایی از فهیمه رحیمی

دانلود رمان تردید از زهرا کریمی

دانلود رمان میرا از کریستوفر فرانک