دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد دوم

دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد دوم

در این مطلب از سایت ناول کافه ، جلد دوم رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی را آماده کردیم.برای دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد دوم در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد دوم

رمان : دختر بسیجی پسر تیگزاسی

جلد : دوم

نویسنده : نازی

ژانر : عاشقانه

تعداد صفحات :۶۶

خلاصه رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد دوم:

دفتر خاطرات مادر بزرگ ایدا دستم بود مادرم همش میگفت این دفتر خاطرات باید نسل در نسل توخانوادمون بچرخه داستان مادر بزرگ ایدا وپدر بزرگ رضا واقعا غمگین بود ولی اخربه سختی بهم رسیدن چشمام ازخوندن درد میکرد فردا بایدبه ایران برگردم چندساله ایرانو ندیدم ازبیست سالگی به پاریس رفتم تادرس بخونم دفتر خاطرات مادربزرگمو توچمدونم گذاشتم و…

بخشی از صفحه اول رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد دوم :

به حموم رفتم نیم ساعتی دوش گرفتم هوله روسرم بود بادستام گوشامو پاک میکردم به آینه جلوم نگاه کردم قبلا میگفتن من شبیه پدربزرگ رضا هستم واقعا هم شبیه اونم بزارین خودمو معرفی کنم من پویاپسرمبینا هستم بیستوپنج سالمه به خواست پدرم منو به پاریس فرستادن منم بدونه مخالفت قبول کردم وبه خارج رفتم البته تنها نرفتم چون پسر دوست پدرمم بامن امد که اسمش مجید بود هم اتاقیم وهم زبونم این همه سال فقط اون بود که درکم میکرد پسره خوبیه بیشتر شوخی میکنه ولی من اصلا اهله شوخی نیستم وبسیار مغرورم باهرکسی هم حرف نمیزنم نمیدونم مجید چطوری منو تحمل کرده موهامو شونه کردم وخودمو روتخت رها کردم به چمدونا نگاه کردم همه چی واسه سفرفردا امادس باصدای چرخش کلید ازفکر امدم بیرون ..
ــ
(مجید)..تازه ازحموم امدی بیرون بابا خوش بحالت تواینجا راحت من بدبخت باید خریداتو بکنم عجب ادمی هستی بشکنه این دست که نمک نداره این جواب محبتام اینه جواب اینه همه سال کنارت زندگی کردن برسیم ایران طلاقمو باید بدی گفته باشم مهرمو باید کامل بدی تاقرونه اخرشو باید بدی ..
ـــ
(پویا)..باز چته چیشده ؟؟
ــــ
(مجید).واه واه خوبه والا دیگه چی میخواستی بشه چمدونم اماده نکردی فکرکردم وقتی میام امادس صبرکن برسیم ایران طلاقمو زود میگیرم
ـــ
(پویا).دیونه خدایا شکرت که فردا ازدست این بشر راحت میشم ..
ــــ
(مجید). ای نمک نشناس دستامو ببین چقد لباساتو شستم چقد اشپزی کردم ببین
ــــ
(پویا)..خندم گرفت مثل خانما حرف میزد خیلی خب بیا برات اماد میکنم راحت شدی
ـــ
(مجید).ای قربون دستت ازاول اینکارو میکردی این همه اشک نمیریختم حالاکه پسر خوبی هستی طلاق نمیگیرم عشقم اخ چرا میزنی دستت رومن بلند شد ؟
ــــ
(پویا).وای باز چرتو پرتاش شروع شدتاشب هی غُر میزد ساعت ?:??سوار هواپیما شدیم چشمامو باز کردم دیدم مجید داره سربسره یک پیرزن میزاره گوشامو تیز کردم ببینم چی میگه

رمان های پیشنهادی :

دانلود رمان دختر بسیجی پسر تیگزاسی جلد اول

دانلود رمان ساعت های خواب رفته از تبلور و ساغر

دانلود رمان پر از شارلوت مری ماتیسن

دانلود رمان پیروزی عشق از سامرست موام