دانلود رمان تخیلیدانلود رمان جدیددانلود رمان عاشقانهدانلود رمان معمایی

دانلود رمان طلسم عشق از الهه یخی

دانلود رمان طلسم عشق از الهه یخی

در این مطلب از سایت ناول کافه ، رمان معمایی و عاشقانه طلسم عشق را آماده کردیم.برای دانلود رمان طلسم عشق از الهه یخی با ما همراه باشید.

دانلود رمان طلسم عشق از الهه یخی
دانلود رمان طلسم عشق از الهه یخی

رمان : طلسم عشق

نویسنده : الهه یخی

ژانر : عاشقانه ، تخیلی ، معمایی

تعداد صفحات : 142

خلاصه رمان طلسم عشق :

گاهی اوقات لازمه زمان باهات بازی کنه، جوری که نتونی ازش فرار کنی؛ ولی بتونی به دنبال راه مقابله باهاش بگردی.
حالا ملوری درگیر بازی زمان شده؛ بازی با چاشنی عشق. اما ملوری کیه؟! پس تیارانا کجا رفته؟! اصلاً چرا باید ملوری باشه؟ چرا شخص دیگه‌ای نباشه؟ چرا…
تیارانا تو جشن تولدش توسط جادوگری طلسم میشه و وقتی که به جای امنی می‌رسه می‌فهمه همه‌چیز تغییر کرده و اون‌طوری نیست که باید باشه.
اون تبدیل شده به ملوری؛ ولی ملوری کیه؟

 

بخشی از رمان طلسم عشق :

– تو مجبوری به من کمک کنی.
– اون‌وقت چرا؟
– باشه. تو به ما کمک نکن. درعوض مردم من مجازاتت رو تعیین می‌کنن.
هورای جمعیت که بلند شد، سربازها با ترس به من و رایان نگاه کردن و التماس‌ کردن به حرفم گوش کنه. مردم هرکدوم حرفی می‌زدن. یکی می‌گفت باید بکشیمش، یکی دیگه می‌گفت باید شکنجه‌ش بدیم و اون یکی می‌گفت باید بلایی سرش بیاریم که دیگه جرئت نکنه بی‌گناهی رو زجر بده. یه تای ابروم رو بالا انداختم و به رایان نگاه کردم.
– خب؟ تصمیمت رو گرفتی؟ من فقط می‌خوام به مردمم کمک کنم. با مایی یا علیه ما؟

به فکر فرو رفت. مشخص بود که براش سخته حرفم رو قبول کنه؛ ولی مجبور بود. بین مرگ و زندگی باید یکی رو انتخاب می‌کرد. من قصد نداشتم باعث نابودی کشورش بشم. اصلاً با کشور و مردمش کاری نداشتم. من فقط می‌خواستم به مردم خودم کمک کنم. همین و بس! بعد از گذشت چند دقیقه گفت:
– قبوله؛ ولی اگه بفهمم می‌خوای کشورم رو نابود کنی، برای کشتنت درنگ نمی‌کنم.
سرم رو برگردوندم و از نیم‌رخ نگاهش کردم.

– خوبه که قبول کردی. مطمئن باش به مردمت کاری ندارم. درست برعکس تو!
به خاک‌افزارها اشاره‌ای کردم که با چند حرکت ساده رایان رو آزاد کردن. رایان با خستگی و علی‌رغم میل باطنیش پرسید:
– حالا باید چی‌کار کنم؟
به سایمون و هلن اشاره کردم و گفتم:

– این دوتا و من با تو به قصر میایم. بهتره جوری رفتار نکنی که بفهمن ما از مردم تاراگاسیلوسیم. با مردمم هم کاری نداشته باش؛ چون باید فهمیده باشی که نیروهاشون رو به دست آوردن و قوی شدن.
سری تکون داد و حرفی نزد. چه زود با همه‌چی کنار اومد.
نفس عمیقی کشیدم و رو به مردم گفتم:

– به‌زودی همه‌چی به روال سابق خودش برمی‌گرده. فقط اندکی صبر کنید و به اردوگاهتون برگردید. قصر رو با کمک نیروهای خودتون درستش کنید و توی اتاق‌هاش زندگی کنید. اگه احساس کردین ارتش سرزمین خورشید بهتون نزدیک شدن و قصد دارن بهتون حمله کنن، به هلن خبر بدین. هر روز به اینجا میاد تا گزارش کاراتون رو به من بده.
مردم سری تکون دادند و اطاعتی گفتند. به سربازها اشاره کردم و گفتم:
– بهتره اونا رو هم رها کنین. کاری باهاتون ندارن.
– ولی اونا ممکنه به ما و شما خــ ـیانـت کنن. نباید اونا رو آزاد کنیم.

رمان های پیشنهادی :

دانلود رمان باز مانده ای از طبیعت از الهه یخی(جلد اول)

دانلود رمان من او از رضا امیرخوانی

دانلود رمان حس پایدار جلد اول از ف کوئینی

دانلود رمان رخصت از ماهور فتحی

4.2/5 - (67 امتیاز)

سهیل

علاقه مند به وبلاگ نویسی و طراحی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا