دانلود رمان عشق مرتد از شیما اسماعیلی

دانلود رمان عشق مرتد شیما اسماعیلی

در این مطلب از سایت ناول کافه ، رمان اجتماعی و عاشقانه عشق مرتد را آماده کردیم.برای دانلود رمان عشق مرتد از شیما اسماعیلی در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

دانلود رمان عشق مرتد از شیما اسماعیلی

نام رمان : عشق مرتد

نویسنده : شیما اسماعیلی

ژانر : عاشقانه اجتماعی

تعداد صفحات : ۳۱۳

خلاصه رمان عشق مرتد :

اولش میترسیدم…اما یه ترس بالذت …یه.ترسی که خیلی قشنگه…مزه میکنه.بهم…یه هیجان پررنگ که بهش میگن عشق .یه قدم دیگه برمیدارم.این دفعه با جرات تر وپررنگ ترببخشید !عاشق تر…یه قدم میشه دو تا!دوتا میشه سه تا چهار تا پنج تا …هنوز به قدم ششم نرسیدی سروکله ی عادت پیدا میشه.احتمالا چی هست این عادت؟منم نمیدونم هرچی که هست بوی خوبی نمیده.احتمالا همون هیجانست پررنگ تر شده!
قدم بعدی تغییروخود سانسوریه اینجا باید نقاب بزنی!نقاب من خیلی اکی هستم!!دختری،برات سخته میدونم.غرور داری میدونم!اما این نقابه خیلی خوبه مزه ی دود سیگار میده ارامبخش وپررنگ تر..اخ ببخشید عاشقتر
میرسی به چهارمی برمیگردی میبینی بدجوری غرق شدی باید دنبال غریق نجات باشی..ای وای من!غریق نجاتت همونه همون که غرقت کرده تا گردن!همون ناجی خوش پوش ببخشید ناجی نه معشوقه.قدم چهارم گناهه!راستی این روزا خیلی بی معنی شده!یاد گرفتیم خوب توجیهش کنیم .منم همین کارو میکنم بدجور ارومم میکنه این توجیه.!
قوی تر میرم به سمت پنجمی..ایندفعه با فکرتر !ازهیجان وعادت ردشدم هم نجات پیدا کردم هم نقابم جاخوش کرده رو صورتم!!

بخشی از صفحه اول رمان عشق مرتد :

«بسم الله الرحمن الرحیم»

هواسرد تر ازهمیشه بود.زیپ کاپشن نازک توسی رنگمو بالاتر کشیدم وبا سربه.زیر انداخته کلید وتوقفل انداختم .دعا دعا میکردم سروکله اش پیدا نشه امشب ازون شبایی بود که که

چشم دیدنشو نداشتم.راه.پله ی نا گرفته مون خدارو شکر خلوت بود اروم کلید چراغ ولمس کردم وبرقارو روشن شد پاور پاور چین دوسه.تا پله ی جلو درخونه را بالارفتم واروم کلیدو تو

درانداختم

_به به رسیدن به خیر

صدای نخراشیدش دوباره توگوشم پیچید چشمامو از حرص بازوبسته کردم وجسورانه به.سمتش برگشتم.باوقاهت همیشگیش سرتا پامو برانداز کردولبخندی چندش اورشو نمایش دادو

گفت

_بهت گفته بودم مثه سایه.مواظبتم گلم

با نفرت بهش خیره شدم وگفتم

_اقا بالاسرنخوام باید کیوببینم .هان؟

دست چپشو بالابرد واز روی زیرپیراهن چرک مردش سینه.اشو خاروندوگفت

_یه دخترتنها تو شهر غریب..اقا بالاسرنمی خواد؟

_بخوادم تو نیستی .تو خودت مصبیتی یکی میخواد توروجمع کنه

اخماشو توهم کردویه.پله پایین تراومد

رمان های پیشنهادی دیگر :

دانلود رمان ترانه هستی من از یاسی

دانلود رمان کیمیای عشق از چیکسای

دانلود رمان عشق فراموش شده به قلم حدیثه سادات

دانلود رمان نامقدس از sober