دانلود رمان خانه آلبالو از کهربا.م

دانلود رمان خانه آلبالو از کهربا.م

در این مطلب از سایت ناول کافه ، رمان خانه آلبالو را آماده کردیم.برای دانلود رمان خانه آلبالو از کهربا.م در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

دانلود رمان خانه آلبالو از کهربا.م

رمان : خانه آلبالو

ژانر : عاشقانه

نویسنده : کهربا م راهپیما

خلاصه رمان خانه آلبالو :

من دلانم
یک خواهر، یک دختر ، یک معشوقه…
اینجا در این باغ پر از رازهای سربه مهر من میون باتلاق نگفته ها دست و پا می زنم. سایه هایی از گذشته زندگی همه ی ما رو به بازی گرفته و انگار من باید کلید حل معما رو پیدا کنم. به خاطر همه وهیچ کس.

بخشی از رمان خانه آلبالو :

به هال که بازگشتیم حاج رضا و خانواده‌ی پسرش در حال رفتن بودند. تازه متوجه عدم حضور آرزو شدم و از مادرم که کنار دستم بود، پرسیدم:
-آرزو نیومده؟

-انگار رفته شهرستان ماموریت.
-چه ماموریتی؟
-آرزو مهندس تغذیه‌اس… حتما واسه سرکشی به کارخونه‌های مواد غذایی می‌ره دیگه!
-چه عجب حاج رضا دست از سر این برداشته و گذاشته درس بخونه و به حال خودش باشه.

-این طفلک هم کم نکشید‌. سنی نداشت که شوهرش دادن… اونم به چه خونواده‌ای! پدر داماد از رفقای قدیمی خان داداش بود. از اون بازاریا که پولش از پارو بالا می‌رفت! تا یک هفته بعد جشن عروسی بریز و بپاششون ادامه داشت. ولی چه فایده‌… داماد روان‌پریش بود. آرزو رو می‌نداخت زبر مشت و لگدش… سیاه و کبودش می‌کرد.
آه کشیدم و گفتم:

-حاج رضا حقشه هرچی سرش بیاد ولی طفلک زن دایی و آرزو!.
-زن داداشم که دق کرد از غصه.
صدای خنده از آن‌طرف هال توجهم را جلب کرد. سارا و دختران همس و سالش دور هم روی زمین نشسته بود‌ند. سرهایشان را نزدیک می‌کردند و بعد غش‌غش می‌خندیدند. از خنده‌ی شادشان لبخندی روی لبانم آمد و به سیما که روی مبل کنار دستی‌ام نشسته بود گفتم:
-اونجا رو نیگا…
سیما جواب داد:

-دارن جوک تعریف می‌کنن. اونم چه جوکایی!
سری تکان دادم و گفتم:

-کجایی جوونی که یادت به‌خیر!
مادرم شاکی گفت:
-وااا… مگه تو پیری؟ واسه‌ت هزارتا فکر و خیال دارم.

معرفی رمان

لینک دانلود به دستور ساماندهی پاک شد

رمان های پیشنهادی دیگر :

دانلود رمان تب تلخ فراموشی از صبا ترنجی

دانلود شعر دردواره از آرزو عباسی(پاییزه)

دانلود رمان ایستا از بیتا قنبری

دانلود رمان ادمین از محبوبه فیروزخانی