جدیدترین خبری های ناول کافه
دانلود رمان شاهزاده اثر نیلوفر جهانجو
در این مطلب از سایت ناول کافه، رمان شاهزاده اثر نیلوفر جهانجو را آماده کردیم. برای دانلود رمان انتقامی و عاشقانه شاهزاده، در ادامه با سایت ناول کافه همراه شوید.
نام رمان: شاهزاده
نویسنده: نیلوفر جهانجو
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: ۱۳۳۲
خلاصه رمان شاهزاده از نیلوفر جهانجو:
شاهزاده روایت گر زندگی یه دختره که تو پستی و بلندی های زندگی به شدت آسیب میبینه و تمام تلاشش رو برای سرپا موندن می کنه.
آبشار دختری که تو خانواده شاهزاده خطاب میشه و برای همه عزیزه؛ دختری مهربون، ساده، خوش قلب و پر از احساس!
تمام احساسات بکر دخترونهاش رو وسط میزاره اما….
شاهزاده روایتگر زندگیه یه مرد هم هست که بهتره خودتون باهاش آشنا بشین.
نگاهی به رمان شاهزاده از نیلوفر جهانجو:
بردیا با کف جفت دستاش محکم تو سینه ی شهراد زد و داد کشید: -مگه تو ادمی که باهات حرف بزنم حیوون؟!..بس نبود چند سال انداختیش تو کشوره غریب که حالا دوباره داری عذابش میدی؟!…. یقه ی شهراد رو چنگ زد و محکم کوبوندش به ماشینِ کنارشون: -می دونی وقتی اومد فرانسه چطور بود؟!..با فاصله ی سه تا صندلی از هر مردی می نشست..دستاش همیشه تو جیبش بود که یه وقت کسی نخواد باهاش دست بده..از دو قدمیش رد می شدی شروع می کرد به لرزیدن..تو خیابون اتفاقی دسته کسی به بازوش می خورد،همونجا رو زمین می نشست و جیغ می کشید….. شهراد اینقدر شوکه شده بود که مثل مجسمه ایستاده بود و به بردیا نگاه می گرد… اما اتیشه بردیا به این زودی ها خاموش نمیشد..باید به این مرد بفهمونه آبشار چطور بوده تا راهه صحیحِ نزدیک شدن بهش رو پیدا کنه..طوری که آبشار اذیت نشه…. دوباره محکم چند بار به ماشین کوبوندش و نعره زد: -یه مرد گریزه به تمام معنا شده بود..تمام این سالها تلاش کردم تا بشه اینی که الان هست..نمی زارم..به خداوندی خدا نمی زارم دوباره جنازه ش کنی..فهمیدی؟!..نمی زارم…. یه لحظه یکی از اون روزا جلوی چشمِ بردیا عین فیلم رد شد… “آبشار روی تختش مچاله شده بود و موهاش و چنگ می زد و همراه با جیغ،هق می زد”… دوباره خون جلوی چشمش و گرفت و افتاد به جونه شهراد..شهراد فقط سعی می کرد ضرباتِ بردیا رو دفع کنه..جز همون مشته اول دیگه ضربه ای نزد…. اینقدر با هم کش مکش کردن و بردیا،شهراد رو زد که خسته و بی رمق روی زمین کنار ماشین افتادن..دوتاشون نفس نفس میزدن..خون از بینی و گوشه ی لبِ شهراد راه افتاده بود..زیر چشمش و پیشونیش کبود شده بود..یقه ی پیراهنش پاره و دکمه هاش کنده شده بودن… بردیا پاهاش و جمع کرد و سرش و به بدنه ی ماشین تکیه داد..نفس زنان بدون نگاه کردن به شهراد گفت: -می دونی وقتی حامله بود و حمله بهش دست میداد چیکار می کرد؟!..مشت تو شکمش میزد..موهاش و می کشید..جیغ می زد..به الانش نگاه نکن..اینی که الان می بینی نتیجه ی چندسال تلاشِ منه..اون جونه منه..نمی زارم دوباره بلا سرش بیاری..اگه سپهراد تمام امیدش به زندگی نبود،میدادمش بهت و می بردمش…. اینقدر از اون روزای آبشار گفت و گفت تا اینکه صورتِ شهراد غرق اشک شد و حالش از خودش بهم خورد..خون و اشک تو صورتش قاطی شده بود… بردیا همینطور بین حرفاش راهه نزدیک شدن به آبشار رو هم بهش نشون میداد..یه جورایی انگار داشت بهش یاد میداد که اگه آبشار این عکس العمل هارو نشون داد،چطور باید باهاش رفتار کنه..چطور باید ارومش کنه….. بردیا وقتی حالِ شهراد رو دید بالاخره ساکت شد و نم چشماش رو گرفت..به نظرش لازم بود که شهراد بفهمه آبشار چه حالی داشته..همون نکته های بین حرفاش برای کمک به شهراد کافی بود..فقط براش خوشحالیه آبشار و سپهراد مهم بود و ارامششون….. بردیا با همه ی تلاشش فقط تونسته بود دیده آبشار رو به بقیه مردا عوض کنه اما نسبت به شهراد هنوزم بی اعتماد بود..این دیگه دسته خوده شهراد بود که چطور اعتماده آبشار رو دوباره به دست بیاره… فقط می خواست این حرفارو به شهراد بزنه و بهش حالی کنه حالا که پدر آبشار مُرده یه وقت فکر نکنه بی کس شده و کسی پشتش نیست اما ته دلش از این مرد کینه داشت..پس باید یه جوری دله خودش و خنک می کرد..هرچند ضربه ی این مشتا یه درصد هم جبرانه ضربه ی روحی که آبشار خورده بود رو نمی کرد…… بردیا دستش و به زمین زد و بلند شد..قبل از اینکه بره حرف اخرو هم زد: -دختری که تمام احساسِ بکر و نابش و به پات ریخت رو به بدترین شکل ممکن خورد کردی..کاری کردی همه ی باوراش رو از دست بده و فقط یه جسم متحرک ازش بمونه..حداقل الان که فرصت داری خوشبختش کن..وگرنه میام و طوری می برمش که دیگه حتی یه رد هم ازش پیدا نکنی..قسم می خورم…. سلانه سلانه به طرف ماشینش رفت وبعد از سوار شدن حرکت حرکت کرد… شهراد پاهاش و تو شکمش جمع کرد و ارنج دستاش رو روی زانوهاش گذاشت..صورتش و بین زانوهاش مخفی کرد..با حاله بدی موهاش و چنگ زد و شونه هاش از گریه لرزید…
پیشنهادات دیگر ما به شما:
دانلود رمان مهبد از Malihe2174 و آریا
دانلود رمان بر فراز عشق و تاریکی جلد دوم مهبد
برای این مطلب ( دانلود رمان شاهزاده از نیلوفر جهانجو ) امتیاز خودت را با ستاره های بالا ثبت کن
باکس دانلود
- دانلــود برای گوشی اندرویـد (APK)
- دانلــود با فرمـت پی دی اف (PDF)
- دانلـود برای گوشی آیــفون (EPUB)
- رمز در صورت نیاز: novelcofe.ir
- منبـــع: نــاول کــــافه NovelCafe
لینک کوتاه برای مطلب
راهنما
- نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
- از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
- اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
- رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
- کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.
دانلود نمیشه چطوری میتونم دانلودش کنم؟
دوسش داشتم خیلی ولی اخرشو دیگ
حرص درار بود😑😒
خیلی رمان قشنگی بود من که واقعا عاشقش شدم ادم چند بارم بخونه خسته نمیشه حتما بخونید عالیههههه
شهراد و ابشار هم خیلی باحالن در کل رمان بی نظیری بود
رمان زیبایی بود ولی آخرشو زیادی کش داده… آبشار هم دیگه داشت لوس میشد😒
خیلی خوب بود