دانلود رمان رقص در آسمان عشق از شیرین سعادتی
دانلود رمان رقص در آسمان عشق از شیرین سعادتی
در این مطلب از سایت ناول کافه ، رمان رقص در آسمان عشق را آماده کردیم.برای دانلود رمان رقص در آسمان عشق از شیرین سعادتی در ادامه مطلب همراه ما باشید.
رمان : رقص در آسمان عشق
نویسنده : شیرین سعادتی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 122
خلاصه رمان رقص در آسمان عشق :
امیلی واتسون دختری نوجوان و تنهاست که با نامادری و برادر ناتنیاش زندگی میکند.او در یک آموزشگاه باله مشغول به کار است تا بتواند زندگی سختش را اداره کند، تا اینکه…
بخشی از صفحه اول رمان رقص در آسمان عشق :
به نام مناسب ترین واژه ها
به رسم محبت، به نام خدا
شیشهی مربا را برداشت و با عجله به سمت اوپن آشپزخانه کوچکشان رفت. آنقدر هول زده بود که حواسش به پارچهی آبی رنگ روی زمین نبود و با دومین قدم به عقب سر خورد. وحشت زده خودش را در جایش محکم کرد و به جلو خم شد و دستانش را بالا برد تا شیشهی مربا در امنیت بماند. از اتفاق چند لحظه پیش قلبش پر تپش میزد. هراسان اطرافش را نگاه کرد و وقتی چشمش کسی را ندید، نفس حبس شدهاش را بیرون فرستاد و با خود زمزمه کرد:
-به خیر گذشت!
هنوز چند لحظهای از احساس امنیتش نگذشته بود که با صدای گابریلا از جا پرید:
-داری چیکار میکنی؟ به آشپزخونهی من گند نزن!
با سرعت به عقب برگشت که گابریلا را که روبدوشامبر خاکستری رنگش را به تن داشت، با چشمانی باد کرده در اثر خواب و نگاهی طلبکار دید. با دستپاچگی شیشهی مربا را روی اوپن قرار داد. با صدای آرامی جواب داد:
-مراقب بودم.
گابریلا درحالی که گردنش را ماساژ میداد با بیمیلی گفت:
-برو بیرون و راحتم بذار.
نیم نگاهی به گابریلا کرد و بیحرف از کنارش گذشت. از آشپزخانه خارج شد و قدمهایش را تند کرد؛ همانطور که وارد اتاق نقلیاش میشد، تند تند انگشتانش را میان موهای مشکی رنگش میکشید تا مرتب شوند.
کیف قهوهای رنگش را از روی تخت کهنهاش برداشت و با عجله از اتاق بیرون رفت. در راهروی باریکی که سه اتاق خواب قرار داشتند و امتداد آن به درب خروجی بود، ایستاده بود که گابریلا را دید که هنوز در آشپزخانه چشم بسته به اوپن تکیه داده است. به نظر میآمد نامادریاش هنوز نتوانسته از دنیای خواب بیرون بیاید.
-برای چی خشکت زده؟
از صدای ناگهانیاش ترسید. او پشت پلکهایش هم چشم داشت؟! گابریلا چشم باز کرد و با پوزخند کمرنگش نگاهش کرد و گفت:
-چیه؟ ترسیدی؟ نه من عجیب نیستم؛ فقط میتونم وجود آزار دهندهات رو حس کنم!
بهت جایش را به غم داد، انگشتان را جمع کرد و سر به زیر انداخت.
رمان های پیشنهادی دیگر :
دانلود رمان نامزد من از امیر خان
دانلود رمان هفت روز غمگین از شقایق لامعی