دانلود رمان جدیددانلود رمان عاشقانه
دانلود رمان سهم من از زندگی

دانلود رمان سهم من از زندگی اثر arameeshgh
در این مطلب از سایت ناول کافه، رمان سهم من از زندگی اثر arameeshgh را آماده کردیم. برای دانلود رمان سهم من از زندگی، در ادامه با ما همراه شوید.

نام رمان: سهم من از زندگی
نویسنده: arameeshgh20
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: 226
خلاصه رمان:
داستان در مورد دختری به نام یاسه که ترم آخر رشته ی حسابداریه. این دختر چهار سال تو خوابگاه بوده و کار هم میکرده تا بتونه درس بخونه اما الان که درسش تموم شده جایی برای زندگی نداره. پولش هم اونقدر نیست که بتونه خونه اجاره کنه و حتی اگه خونه ای هم جور بشه به یه دختر تنها خونه نمیدن تا اینکه یه روز تو روزنامه یه آگهی میبینه که مسیر زندگیش رو تغییر میده….
پایان خوش
نگاهی به رمان:
جلوی در خونه ام… نمیدونم کارم درسته یا نه… ولی به ھر راھی که فکر میکنم آخرش بن بسته شاید این بھترین
راه باشه شاید اونقدرا ھم که
فکر میکنم بد نباشه… از وقتی که از خوابگاه اومدم بیرون تا ھمین الان ھزار بار پشیمون شدم اینقد تو فکر بودم که
اصلا نفھمیدم کی رسیدم
جلویه در خونه دستامو میارم بالا که زنگ بزنم ولی باز تردید به جونم افتاده
تردیدو میذارم کنار زنگو میزنم حرفایه دوستم، ستاره تو گوشم میپیچه … یاس من میگم بیخیال این کار شو بیا یه
مدت با من زندگی کن
… خونوادمو که میشناسی ھمه دوستت دارن
بله‐
صدایه مردی رو از پشت آیفون میشنوم دوباره تکرار میکنه
بله‐
برای اگھی تو روزنامه اومدم‐
در باز شد و من با قدم ھای لرزان به داخل رفتم ھنوز ھم تردید دارم دلم میخواد راه اومده رو برگردم تا میتونم از
اینجا دور بشم حرفایه ستاره
تو گوشمه …ببین یاس این پسره تنھا زندگی میکنه معتاده ھمه خونواده اش ازش بریدن دوسته احسان بود ولی
احسان باھاش قطع رابطه کرده
.من که میگم قید این کارو بزن
ھمینجور که دارم فکر میکنم وارد ساختمان شدم
زیر لب زمزمه میکنم
اینجا کجاست؟؟ نکنه اومدم باغ وحش‐
خونه در عین اینکه خیلی شیکه خیلی کثیف و نامرتبه …ھمینجور به راھم ادامه میدم… یاد چند روز پیش می افتم که
داشتم تو روزنامه ھا دنبال
کار میگشتم این ترم لیسانسمو میگیرم ترم آخر رشته حسابداری ھستم و این ترم ھم تموم بشه مجبورم از خوابگاه
بیرون بیام ھمه دلخوشیم این
3
بود که دارم درس میخونم اگه مدرکمو بگیرم میتونم برم سر یه کاره درست و حسابی و از این فلاکت نجات پیدا
میکنم اما انگار با تموم شدن
درسم تازه بدبختی ھام شروع میشه چون اگه درسم تموم بشه دیگه ھمون جایه خواب رو ھم از دست میدم در فرض
یه شغلی ھم پیدا کنم خوب
شبا رو کجا سر کنم کی به یه دختر تنھا خونه اجاره میده اصلا در فرض اجاره ھم دادن پوله پیش و اجاره رو از کجا
بیارم تا ھمین الان ھم با
بدبختی خرجه تحصیلمو جور کردم اینقدر پروژه و تحقیقه این و اونو انجام دادم دیگه برام چشم نمونده با بدبختی
تو بوتیک کار پیدا کردم این
ترمه آخری در به در دنبال کار و یه اتاق برای زندگی ھستم دریغ از یه امید… با صدایه مرد به خودم میام
بشین‐
کی رسیدم به سالن که خودم نفھمیدم جلویه خودم یه پسره تقریبا 28 ساله میبینم انگار داره براندازم میکنه یه
نیشخند بھم میزنه سرمو میندازم
پایین رو نزدیک ترین مبل میشینم با غرور میپرسه
چند سالته؟‐
بیست و دو‐
من یه خدمتکار بیست و چھار ساعته میخواستم میدونی که؟؟‐
نه از کجا باید میدونستم چیزی تو آگھی در این مورد ذکر نشده بود‐
مھم اینه که الان میدونی‐
سرمو بالا میارم تو چشاش نگاه میگنم عجب چشمایی داره رنگ چشماش آبیه تیره ھست خیلی خیلی خوشرنگه
آدمو غرق خودش میکنه لبا و
بینی خوش حالتی ھم داره موھاش یه حالت خیلی قشنگی داره در کل چھره ی گیرایی داره از اون چھره ھا که با یه
نگاه تا مدتھا تو ذھنت میمونه…
مطالب پیشنهادی:
دانلود رمان آوای فریاد(جلد اول) به قلم تهمینه ورکانه کاربر انجمن ناول کافه
دانلود رمان زوال اطلسی ها از یاسمین منصوری