دانلود رمان جدیددانلود رمان جناییدانلود رمان عاشقانهدانلود رمان هیجانی

دانلود PDF رمان زوال اطلسی ها از یاسمین منصوری

دانلود PDF رمان زوال اطلسی ها از یاسمین منصوری

در این مطلب از سایت ناول کافه، رمان زوال اطلسی ها از یاسمین منصوری را آماده کردیم. برای دانلود این رمان هیجانی و جذاب، در ادامه با ما همراه شوید.

دانلود رمان زوال اطلسی ها از یاسمین منصوری
دانلود رمان زوال اطلسی ها از یاسمین منصوری

نام رمان: زوال اطلسی ها

نویسنده: یاسمین منصوری

ژانر: رمان جنایی، رمان عاشقانه 

تعداد صفحات: 831

 

خلاصه رمان زوال اطلسی ها:

گلاره دختر تنها و افسرده ای است…گذشته ی تاریک و بدی دارد. انقدر سیاه و زشت که سعی دارد فراموشش کند.
بلاخره و همان طور که می خواهد یک اتفاق، زندگیش را عوض می کند و باعث می شود فرشته ی نجات و مرد زندگیش را پیدا کند…
مردی که تنهاست، حتی از گلاره هم تنها تر.. اما با تمام تنهایی هایش می شود نقطه ی شروعِ جاده ی زیبا و سرسبزی در کویر زندگیِ گلاره.
همه چیز خوب نمی ماند و اتفاقاتی برایش می افتد. اتفاقاتی که گلاره را تا سر حد مرگ می ترساند…
ترسِ از دست دادن دوباره ی همه چیزش…
ترس از تکرارِ مکررات…!
برای نجات دادن زندگیش تنها یک کار می کند…

 

نگاهی به رمان:

برداشته شدن شال از روی سرم و فرو رفتن تیزیِ سوزناکی را روی قوس شانه هایم حس می کنم و فقط لب می گزم تا صدای
گریه
هایم به گوشش نرسد و وحشی تر نشود. قسم خورده بود تا نخواهم کاری با من ندارد .نفس های بلند و تندش دلم را آشوب
می کند
و حرکت دست هایش روی بازوهایم باعث می شود ماهیچه های بدنم را سفت کنم. چیزهایی زیر لب زمزمه می کند ولی من
خودم
را به نشنیدن می زنم.
نفسم در نمیاد، جمعه ها سر نمیاد، کاش می بستم چشام و این ازم بر نمیاد.
مرا سمت خودش برمی گرداند و سهم سخت و ناجوانمردانه ای از لبان خشکیده ام می گیرد.
داره از ابر سیاه خون میچکه، جمعه ها خون جای بارون میچکه.
مرا از کنار منظره ی دلخواهم تا روی کاناپه می برد. نمی دانم چرا زبانم بند آمده. این بار عرفان با اشک هایم هم کوتاه نمی
آید.
حجم خشم انباشته شده در قهوه ای رنگ نگاهش، بیشتر از حد انتظارم است. او به من رحم نمی کند.
عمر جمعه به هزار سال میرسه، جمعه ها غم دیگه بیداد میکنه!
212
فشار دندان هایش روی گردن و شانه هایم ناله ام را بلند می کند .
-نکن عرفان. تو رو خدا نکن. راحتم بذار.
از تحرك زیاد حتی صدایش را به درستی نمی شنوم.
-خفه … شو … گلاره، فقط … خفه تا هار … ترم … نکردی.
آدم از دست خودش خسته میشه، با لبای بسته فریاد میکنه.
داره از ابر سیاه خون میچکه، جمعه ها خون جای بارون میچکه.
و من از این که بیشتر از این هار شود می ترسم. بغض و فریاد از دردم را در گلویم خفه می کنم.بخت من تا ابد با سیاهی گره
خورده .
خسته و راضی که می شود، از رویم کنار می کشد و مثل همیشه سیگاری آتش می زند .عرق نشسته روی صورت و گردنش را
با
دستمال کاغذی خشک می کند و من از استشمام بوی گندی که اطرافمان را گرفته، حالت تهوع می گیرم.عرفان از روی کاناپه
بلند
می شود و سیگارش را روی میز و کنار نان ها خاموش می کند .
-شیشه آوردم. می زنی، صداتم در نمیاد. جونمو به لبم رسوندی گلاره. بار هزارمیه که می خوام نمی خوام راه انداختی. این
درس
عبرت شد واست تا دیگه اون روی سگمو بالا نیاری. می دونی بخوای یا نخوای تا ازت سیر نشدم، مال منی. البته خودم بهت
روی
زیادی دادم. اینم تقاص بازی کردن با من. بخوای لجبازی کنی، از این بدترشو سرت میارم. پس آدم باش.
نشنیدی گفتم نمی خواهم؟ نشنیدی نامرد مثلا مرد؟ نشنیدی حیوانِ مثلا انسان؟ مرد واقعی هرگز تعدی نمی
کند…هرگز!
شیشه را می زنم و آرام تر می شوم. از شدت درد از جایم تکان نمی خورم .عرفان پشیمان می شود. عذرخواهی می کند
.خواهش
می کند. باز طغیان می کند .فریاد می کشد و در آخر عصبانی خانه را ترك می کند.ای کاش راهش نمی دادم ولی او خوب بلد
است
از نقطه ضعف هایم استفاده کند .اگر از این خانه که صیغه ی شش ماهه ام با عرفان باعث شد بتوانم اجاره اش کنم هم بیرونم
213
بیندازند، هیچ کجا را برای رفتن ندارم. او خوب بلد است چطور رامم کند .نگاه به قاب پنجره می اندازم…
داره از ابر سیاه خون میچکه، جمعه ها خون جای بارون میچکه!
ابر چشمان من هم خون فواره می زند. دلم آغوش مادرم را می خواهد تا سر بر سینه ی گرم و مهربانش بگذارم و دل پر دردم
را
خالی کنم .ولی ندیده می دانم مادرم هم دیگر مرا جزو زنده ها به حساب نمی آورد …

 

پیشنهادات ما به شما:

دانلود رمان همسفر گریز از نغمه نائینی

دانلود رمان فصل پنجم عاشقانه هایم از فاطمه ایمانی

دانلود رمان شرعی ولی غیر قانونی

دانلود رمان زخم پاییز از معصومه آبی

دانلود رمان هیچوقت دیر نیست از مهسا زهیری

رمان زوال اطلسی ها نوشته یاسمین منصوری، به دلیل اختصاصی نبودن فاقد فرمت های دیگر می‌باشد و تنها به درخواست کاربران در فرمت PDF گذاشته شده است.

3.7/5 - (71 امتیاز)

SPRING

فارغ التحصیل کارشناسی ادبیات انگلیسی

نوشته های مشابه

‫5 دیدگاه ها

  1. رمان بسیار زیبای بود کاش جلد دوم داشته باشه یعنی چه کسی رازش رو میدونست آدم بعد خوندنش بیشتر قدر دان نعمت های که داره میشه همچنین سعی میکنه دست از قضاوت برداره اجبارها گاهی دست خود آدم نیست‌ ،ممنون از نویسنده عزیز‌ رمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا