دکلمه صوتی آینه های مات اثر سهیلا.م
دکلمه صوتی شده آینه های مات اثر سهیلا.م کاربر انجمن ناول کافه
در این مطلب از ناول کافه، دکلمه صوتی آینه های مات اثر سهیلا.م کاربر انجمن ناول کافه را آماده کردیم. برای خواندن متن دکلمه و همچنین دانلود فایل صوتی آن، در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
نام دلنوشته: آینههای مات
نویسنده: سهیلا.م (کاربر انجمن ناول کافه)
گویندگان: سحر دلشاد با همکاری زهرا بانو (متن)، ریحانه (معرفی نامه)
مدیر تولید و ناظر کیفی: مریم
زمان: 11 دقیقه و 21 ثانیه
تهیه و ارائه شده در: انجمن ناول کافه
مقدمه:
انتظار کاریست بسی دشوار!
تمام دلتنگیهای عالم را در خود جای میدهد.
آری، قبول دارم طعم زهر میدهد، کام دل را تلخ میکند و با بغضهای باقیمانده در گلو آمیخته شده است.
و چه زیباست، آن انتظاری که به وصال میپیوندد.
خندههای من و تو، آواز چکاوکها، همه و همه در گوشم طنینوار زنگ میزنند.
صدای جیغ پر از شادی دخترک، آغـ*وشهای باز، لبخندهای گاه و بیگاه باز مثل باروت در سرم منفجر میشوند.
سرم از این هجوم نابسامان دلتنگی درد میگیرد.
آه!
به آینه که مینگرم چیزی جز یک روح خسته و ناتوان نمیبینم؛ پس، آن دختر پر از شور و نشاط چه شد؟
به راستی بر سر دخترک لبخند به لــ*ب چه آمده؟
آنهمه اشتیاق و انرژی کجا رفته است؟
چه کسی مقصر است؟
زمانه یا آدمهایش؟
من، تو یا او؟
زهرخندی میزنم و آینه باز با لطف خویش، روح و جسم خستهی مرا به نمایش میگذارد.
آینه میبینی دلتنگی بر سر من چه اورده است؟
بیشک، شبیه پرندهای هستم که بالی ندارد تا با شوق راهی آسمان شود!
موهای ژولیده و پیراهن سفیدی که با خون آغشته شدند، به من دهـ*نکجی میکنند.
گویی آسمان هم، رخت سیاه به تن کرده و بر پیرهنم سایهای بلند افکنده است.
آنهمه ذوق به یکباره چه شد؟
آن دختری که به خودش میرسید، چه شد؟
کسی به من جواب بدهد، به منی که خواستار پاسخ هستم.
میخواهم بدانم مقصر کیست؟
چرا رویاهایم به کابوس تبدیل شدهاند؟
و خندههایم به ناله تبدیل شده؟
شاید هم من تند رفتهام!
لیکن همه درد دارند و من نیز از این قاعده مستثنی نیستم.
آری، همهی اینها را میدانم اما این دل نمیفهمد دیگر، هیچ منطقی جز منطق عشق نمیفهمد.
این قلب باید برای من بتپد ولی گویی، همیشه برای تو میتپیده که اینچنین دیوانهوار دلتنگ توست.
تو آن بتی بودی که من از اعماق وجود، میپرستیدمت
این قلب لعنتی حتی با یادت هم میخواهد آرام بگیرد، گویی به من تعلقی ندارد.
چه سخت است دیدن خندههایت در قابچوبی، که هرروز خاطراتی را زنده میکند.
خندههایت برای قلب بیمارم مسیح است.
روزها بدون تو تاریک هستند، حتی روشنترین قسمت روز، همانند قلبم سیاهاند.
عشق آمد و دل من ذره ذره ویران شد، پس چرا تو نمیآیی که معمارم شوی؟
40 روز است که از این قفس بیرون نیامدهام، قفس باز است اما حسپرواز در من نیست!
اتاق مشترکمان بدون تو بیمعنی میشود، بدون تو این اتاق فروپاشیده است.
سیل اشکم اینجا روان است، ولی چرا کسی به نجات من نیامده است؟
دیگر این اتاق بیجان حال و هوایی ندارد.
برای خواندن متن دکلمه بصورت کامل به لینک زیر مراجعه کنید:
دلنوشته آینه های مات اثر سهیلا.م کاربر انجمن ناول کافه
پیشنهادات دیگر:
مجموعه شعر چشم به راهت لب جوی خیال اثر سهیلا مرادی
دکلمه صوتی به رنگ صورتی اثر پروین امیرکافی
دانلود رمان پوکر از حوا م.فراهانی
بهترین رمان های عاشقانه ایرانی از نظر خوانندگان