جدیدترین خبری های ناول کافه
دانلود رمان سر آغاز یک انتها از زینب سعیدی
در این پست از ناول کافه ، رمان سر آغاز یک انتها را اماده کردیم.برای دانلود رمان سر آغاز یک انتها از زینب سعیدی در ادامه این مطلب با ما همراه شوید.
رمان : سر آغاز یک انتها
نویسنده : زینب سعیدی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۷۳
خلاصه رمان سر آغاز یک انتها :
تا عزیزت را از دست ندهی نمیدانی قدرش را….
تا برگها نریزند باورت نمیشود پاییزی امده…
برای باور کردنت واقعا لازم بود از دستت بدهم؟ ….
دنیا چه بیرحمی؟
حال با این درد میسوزمو و میسازم ..
من اینجا مینشینم و به این فکر میکنم که…..
کجای کارم اشتباه بود……
بخشی از صفحه اول رمان سر آغاز یک انتها :
سه سال قبل
با صدای در بیدار شدم میدونستم بازم این ابجی خل و چلمونه بی خیال اصلا تکون نخوردم خودمو زدم به خواب
سارا: باز که مثل خرس خوابیدی کیان بلند شو ببینم
من:جون مادرت بی خیال خوابم میاد
یه دفعه پتومو از سرم کشید
سارا:خره اگه تا ۱۰ دقیقه دیگه بلند نشی با پارچ اب میام سراغت
رفت یه نگاه به ساعتم انداختم ۲:۱۰ دقیقه بعد از ظهر بود فهمیدم حق داره با پارچ اب بیاد اخه کدوم ادم سالمی تا این وقت روز میخوابه؟
دوش گرفتم و رفتم پایین امروزم که جمعس و بابا هم خونست اشپز خونه رفتمو بلند سلام کردم:سلام بر پدر و مادر گراااامی…
اه بازم که اخمای این پدر ما توی همه
بابا:چه عجب بلاخره شاهزاده بیدار شد میخاستی میخوابیدی بعدا بلند میشدی
من: اخه پدر من امروز تعطیلیه حق ندارم بخوابم؟
بابا: نمیدونی من از ادم بی نماز بدم میاد؟
مامان و سارا بهمون زل زده بودن مامان ناهارو اورد سر میز کمی برنج واسم ریخت
بابا:شیدا خانوم شما این پسرتونو لوس کردین همین ناز دادن بی جای شما اینو اینجوری کرده
غذا کوفتم شد هیچ وقت تحمل نداشتم مامانم بخاطر من سر زنش شه
من: بابا تورو خدا بذار غذامونو بخوریم مامان هیچ کاری نکرده
از سر میز بلند شدم تا مامانم گفت :کجا کیان غذات؟
با قدمای بلند سمت اتاقم رفتم صدای بابام میومد:ببین چه قد این پسر بی ادب شده نه کار میکنه نه درس میخونه موندم چطور دانشگاه قبول شده اونم مرکزی پزشکی فردا پس فردا از دانشگاه هم میندازنش بیرون دکتر شدن که اسون نیس.
من کیان حمیدی هستم نوزده سالمه و امسال دانشگاه قبول شدم با خواهر و پدرمادرم زندگی میکنم سه خواهر دارم که فقط یک خواهرم مجرده و بقیه عروسی کردنو یه خواهرم امریکاست و خواهر بزرگم که اینجاست.
گوشیم داش خودشو میکشت بلند شدم جواب دادم بله؟
_بله و کوفت بله و بلا کدوم گوری خره چرا جواب نمیدی؟
حوصله ندارم ارش بنال
_مرض پسره پررو منو بگو که میخواستم بگم بیا بریم بیرون لیاقت که نداری
گوشیو قطع کرد فهمیدم قهر کرده دوباره تماسو برقرار کردم
_بنال..
ای کصافت مثل من حرف میزنی؟
_فرمایش
تو ادم بشو نیستی میدونی که حالم این چند روزه خوش نیس نزدیک امتحانامه
انگار قانع شد .
من: نیم ساعت دیگه جلو درتونم
_باشه پس تا بعد
بلند شدم یه شلوار لی مشکی و یه تی شرت مشکی هم پوشیدم تو اینه به خودم نگاه کردم موهای زیاد قهوه ای و پوست گندمی روشن بینی استخونی مردونه از همه مهمتر قد بلندم که حدود صدو نود لبهامو که عاشقشون بودم چون خیلی خوش فرم بود.همه میگفتن با این قیافه محاله کسی بهم نه بگه اما اون…
اون منو شکست همه کسم ولم کرد و رفت
اه شیلا! مگه من چیکار کرده بودم چرا منو پس زدی جواب دلمو چی بدم؟
رمان های پیشنهادی دیگر :
دانلود رمان اختر دختر زیبای قاجاری از الی نجفی
دانلود رمان اسارت نگاه از روشنک.ا
- دانلــود برای گوشی اندرویـد (APK)
- دانلــود با فرمـت پی دی اف (PDF)
- دانلـود برای گوشی آیــفون (EPUB)
- رمــــز در صــورت نیاز: novelcofe.ir
- منبـــــــع: ناول کــــــافه NovelCafe
راهنما
- نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
- از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
- اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
- رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
- کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.