تبلیغات در ناول کافه کانال ستارگان رمان انجمن رمان
دانلود رمان : ناول کافه مرجع دانلود رمان های ایرانی و رمان های خارجی
ضد جوش صورت
خانه » دانلود رمان اجتماعی » دانلود رمان تمنای وصال از الناز محمدی
دانلود رمان تمنای وصال از الناز محمدی

دانلود رمان تمنای وصال از الناز محمدی

رمان تمنای وصال به قلم الناز محمدی

در این مطلب از سایت ناول کافه، رمان تمنای وصال اثر الناز محمدی را برای معرفی و دانلود آماده کردیم. برای دانلود رمان عاشقانه تمنای وصال، در ادامه با سایت ناول کافه همراه شوید.

دانلود رمان تمنای وصال از الناز محمدی

دانلود رمان تمنای وصال از الناز محمدی

نام رمان: تمنای وصال

نویسنده: الناز محمدی

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات: ۴۱۰

 

خلاصه‌ای از رمان:

دختری با روحی به لطافت باران، الهه ای بی تمثال در قلمرو عشق….
آمد تا مؤمن به عشقش کند، عشقی حقیقی ورای آدمیان حریص…
آمد تا طعم تلخ وگس مانند زهر تکرارها را از کامش بزداید…
آمد تا زمزمه روز و شبش شبیه لالایی دلنوازی بر لبهایش وکنار گوش او دوست داشتنی ترین تکرارش شود “تو فقط عشقی زمینی بودی یا معجزه ای حقیقی تمنای دلم…”
پایان خوش

نگاهی به رمان:

بی حوصله وکلافه لباسهایش راروی صندلی پرت کرد وروی تخت ولوشد. از دیشب هنوزپشت گردنش می سوخت اما دلش بیشتر..خداروشکر خراش پشت گردنش افتاده بود وموهایش مانع دید دیگران بود و الا جوابی نداشت که به مادر بدهد.دست روی پوست سرد گلویش کشید. جای خالی زنجیراذیتش کرد و جای خالی حسی درقلبش آزارش داد. نمی دانست مهی که پیش نگاهش را گرفت ومردمک چشمانش رالرزاند تاوان چه بغض شکسته ای است ، نتیجه کدام احساس شکست خورده است اما آسمان ابری دلش عجیب گرفته وتنگ بود.هنوز باورش نمیشد مردی که بی اجازه به خیالش سرکشیده است واوقصد خندیدن به این حضورعجیب راداشت حالا باگفتن حرفهایی نامربوط به این حال وروز انداخته باشدش…طلسم شکست.بغضش ترکید وقطره ای زلال ازکنارپلکش سر خورد.سرش رادرون بالش فروبرد وبه پتویش باحرص چنگ زد، با تداعی تصویرچهره مسیحا برسر دل ومرد خیالی فریاد کشید:

– ازت متنفرم…

پلکهایش را آنقدرمحکم فشارداد تا اشک نتواند با نفوذ به ساحل گونه اش رسوای این احساس مسخره اش کند.او هیچ ارزشی نداشت..هیچ ارزشی..دلش می خواست بارفتن به فروشگاه ثابت کند که می ماند ورویش راکم می کند اما بعید بود بادیدن دوباره آن مرد مغروردوست داشتنی بغضش نترکد …ای لعنت به این احساس…باز می گفت مرد دوست داشتنی…بازگفت..خفه شو تمنا…خفه شو…

– وا…تمنا ! چراخوابیدی ؟

مادردیگرازکجا برسرش خراب شد، کاش یک امروز رابی خیال بازجویی می شد.نقاب بی تفاوتی به چهره زد.اما هنوز بی حوصله وکلافه به نظر میرسید …

– میخوام بخوابم.خسته ام!

– یعنی نمیخوای بری فروشگاه ؟

رویش رابرگرداند وبه پتویش پناه برد تا چهره مغمومش راپنهان کند:

– نه! یه خورده خسته ام…گفتم امروز نمیرم….

ترانه بی صدا ومشکوک تماشایش کرد اما حرفی هم نزد وبالاخره تنهایش گذاشت. تمنا مطمئن بود باید جواب این قطع شدن ناگهانی اشتغالش رابدهد، اما همین که فعلا هم مادر پاپیش نشد خوب بود.اگردیشب آن هوا ورسیدن بامسیحا به خانه وآن ساعت شب نبود حتما به خانه عزیر پناه می برد تاآرامش بگیرد ، حتما غروب می رفت ..هیچ کجا اندازه آن خانه قدیمی وعزیز آرامش نمیکرد…تاغروب به هرنحوی بود روزمرگی اش سپری شد.آماده بیرون رفتن سراغ ترانه رفت تا خداحافظی کند، مادر اندکی سوال پیچش کرد و تمنا فقط سربالا جواب داد وگفت مثل هرهفته ازامشب تاشنبه صبح خانه عزیز خواهد ماند ..بالاخره ترانه رضایت به رفتنش داد وتمنا راه افتاد. به محض بستن در خانه موبایلش زنگ خورد. حتما دوباره هانیه بود که ازصبح مدام روی اعصابش بود ، تلفن رادرآورد اما بادیدن شماره بهنام لحظه ای مکث کرد..اما شترسواری که دولا دولا نمیشد، باید می گفت که دیگر چشم دیدنشان راندارد…دکمه پاسخ را فشرد وخیلی سرد جواب داد، یکی نبود بگوید به این بنده خدا چه ربطی دارد که پسرخاله اش ناتو از کار درآمده…اماازاین که اوهم درصدی دراین جریان دخیل باشد کافی بود تا محبت های همیشگی اوراهم نادیده بگیرد…

– بفرمایید

– سلام خانم مقدم..چراشما نیومدی امروز ؟

سلام…من دیگه نمی تونم به این همکاری ادامه بدم آقای ناصح…

– چرا ؟

– خسته ام ومیخوام استراحت کنم، همین…

– میتونم چندروز استعلاجی بهت بدم.

– ممنون، نیازی نیست، بهترازمنم برای کارشما زیاده…

– مشکلی نداره اما فکرنمی کنی باید منو درجریان میذاشتی ؟

– حالا درجریان قرارگرفتید دیگه…معذرت میخوام…

حرصی که میان جمله هایش می جوشید بهنام رابه خنده انداخته بود اما تمام تلاشش راکرد که سوتی ندهد وخیلی جدی گفت:

– پس بیا تسویه حساب…

– احتیاجی نیست، بمونه خدمتتون…

– مایل به ادامه همکاری نیستی مشکلی نداره خانم اما من موظفم حق الزحمه اتو پرداخت کنم والا آقای الهی برخورد می کنند…« خدالعنت کنه این آقای الهی اتونو..» بی حوصله گفت:

– باشه، من تا نیم ساعت دیگه میام…

– پس منتظرم، خدانگه دار…

تمنا باحرص گوشی راداخل کیفش پرت کرد وبرای تخلیه احساسات تندش به پیاده روی پناه برد…

 

مطالب پر بازدید دیگر:

داستانک صوتی چند برگ خاطره

دانلود رمان برای من بخون برای من بمون از هاوین امیریان(جلد اول)

دانلود رمان صدای بارون عطر نفسهات از هاوین امیریان

دانلود رمان کسی شاید شبیه من از لیلین(فاطمه ایمانی)

دانلود مجموعه شعر نیمه های شب اثر Rahil_shams

3.3/5 - (12 امتیاز)
برای این مطلب ( دانلود رمان تمنای وصال از الناز محمدی ) امتیاز خودت را با ستاره های بالا ثبت کن
باکس دانلود
برچسب ها : , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,

راهنما

  • نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
  • از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
  • اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
  • رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
  • کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.

درباره SPRING :

فارغ التحصیل کارشناسی ادبیات انگلیسی


تمامی حقوق این سایت متعلق به ناول کافه می باشد و هرگونه کپی از مطالب و تصاویر شرعا حرام بوده و پیگرد قانونی دارد.