دانلود رمان تو که میدونستی از Lifeloard

دانلود رمان تو که میدونستی از Lifeloard

در این مطلب از ناول کافه ، رمان ظنز و عاشقانه تو که میدونستی را آماده کردیم.برای دانلود رمان تو که میدونستی از Lifeloard در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

دانلود رمان تو که میدونستی از Lifeloard

رمان : تو که میدونستی

نویسنده : Lifeloard

ژانر : عاشقانه ، طنز

تعداد صفحات : ۸۹۲

خلاصه رمان تو که میدونستی :

راجب به دختری به نام آواست.. که ششبا خانوادش ۰م زندگی مکنن و خیلی هم خوشبتن… آوا از لحاظ مادی و عاطفی چیزی کم نداره و به قولی” لای پر قو بزرگ شده” اما مثل خیلی از اطرافیانش لوووس و ننر نیست و فوق العاده زبل و زرنگه و همیشه عقلش بر احساساتش پیشی داره.
تنها مشکلش، وجود پسر عموی دغلباز و دو روش، مرصاد، دو زندگیشه که میخواد با زرنگی آوا رو با راه های مختلف مال خودش کنه… اما همون طور که گفتم آوا زرنگ تر از این حرفاست… وقتی تو کنکور تهران قبول میشه، با وجود اینکه میدونی دوری از خانوادش سخته اما میاد تهران تا لااقل اونو نبینه… غافل از اینکه اگر واقعا آفتابی باشه تا آخر پشت ابر آروم نمیمونه… نمیدونه چه نقشه هایی داره پشت سرش ریخته میشه….چه بلاهایی که تو تهران و مشهد سرش میاد اما آوا خانوم ما سالم از گوشه کنارشون بیرون میاد! و حتی تو همین اثنا عاشق هم میشه…

بخشی از صفحه اول رمان تو که میدونستی :

لیوان چاى رو به دهنم نزدیک کردم و دوباره و هزار باره از پنچره به بیرون خیره شدم. چراغاى برج ایفل رو داشتن روشن میکردن منظره ى بیرون استثنایى و بى نهایت جذاب بود. مخصوصا واسه ى ما که هتلمون دقیقا رو به روى برج ایفل قرار داشت. پنجره رو باز کردم تا اثر گذارى منظره بیشتر روم تاثیر بذاره. نسیم تابستونى موهام رو نوازش کرد و من تو این چند وقت چه قدر به این نوازش و آرامش روحى احتیاج داشتم. خیره به برج بودم و منتظر، تا پوپک آماده شه. یاد صبح که میوفتم تنم از شدت ذوق و شادى گر میگیره.امروز، روزى بود که نتیجه ى زحمات چند سال پیشم معلوم شد، و من چه قدر خوشبختم!؟ دیشب از شدت استرس خون خونم رو میخورد ولی حالا از هر وقتى بیشتر آرامش دارم و هیچ چى نمى تونه این آرامش رو از آوا بگیره.

صبح ساعت هشت، هشت و نیم بود که از خواب پریدم، اونم با لگدى که پوپک با زانو تو شیکمم زد. کثافط بد خواب بود در حد لالیگااااا !!! خلاصه بد از کلى فحش و فحش کشى به زمین و زمان که این چه موجودى بوده که خلق کردین یادم اومد که امروز همون روز سر نوشت سازه.جیغ خفه اى کشیدم و به جون پوپک افتادم و با کلى سلام و صلوات( آره جون عمم) خانوم و بیدار کردم اونم با یه جیغ خفیف از شدت ذوق پرید بغلم خلاصه بد از یه مدت خیلی کم به دلیل اختلال در شبکه های اینترنتى چند چند ساعته تو پاریس مجبور شدیم مث اسکلا به ایران زنگ بزنم با توجه به این که پاریس ساعت هشت و نیم بود در ایران با حدودا دو ساعت اختلاف زمانى ساعت حدود شیش صبح بود، اول می خواستیم به پوریا، داداش پوپک زنگ بزنیم اما بعد با توجه به این که میدونستیم صبح ها بد جورى اخلاقش سگى میشه پشیمون شدیم و به داداش گل خودم ، آرمین زنگ زدیم. اون بیچاره هم اولش بد جورى از دستمون شکار شد ولى با دیدن نتایج و گفتنش به ما هم ما رو یه عمر مدیون خودش کرد هم خودش از ته قلب خوشحال شد.

رمان های پیشنهادی دیگر :

دانلود رمان چشم سیاه دوست داشتنی از اعظم حسین پور

دانلود رمان باران عشق از ساحل شعبانی

دانلود رمان گناه عشق از زهرا اسدی

لینک های دانلود این رمان بدلیل پالایش سایت از رمان های خلاف قوانین سایت و رعایت قوانین کارگروه ، برای همنیشه از سایت حذف شد.