دانلود رمان اجتماعیدانلود رمان جدیددانلود رمان عاشقانه

دانلود رمان عاشق یه پسر بد شدم از حمیرا خالدی

دانلود رمان عاشق یه پسر بد شدم از حمیرا خالدی

در این مطلب از سایت ناول کافه ، رمان عاشقانه و اجتماعی عاشق یه پسر بد شدم را آماده کردیم.برای دانلود رمان عاشق یه پسر بد شدم از حمیرا خالدی در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

دانلود رمان عاشق یه پسر بد شدم از حمیرا خالدی
دانلود رمان عاشق یه پسر بد شدم از حمیرا خالدی

رمان : عاشق یه پسر بد شدم

نویسنده : حمیرا خالدی

ژاتر : عاشقانه ، اجتماعی

تعداد صفحات : 196

خلاصه رمان عاشق یه پسر بد شدم :

دختری به نام هانا که یهو عاشق می شه، عاشق پسری که نمی دونه کیه؟ چیکاره ست؟ فقط از دور هر روز دلش رو بیش تر به اون میسپاره…

بد به معنی خلاف کار بودن نیست، اما مثل خیلی از پسر های دیگه ی امروزی؛ از یه شکست به خیلی از کارها روی میاره. بی تفاوت و سرد نسبت به همه چی و همین سرد بودن و کار های پسر باعث آزار و دل شکستن دختر داستان مون می شه.

 

بخشی از صفحه اول رمان عاشق یه پسر بد شدم:

از باشگاه بزرگ ایروبیک بیرون اومدم. نفس عمیقی کشیدم و به آسمون نگاه کردم، هوا ابری بود.

با عجله وارد پیاده رو شلوغ شدم. اصلا دوست نداشتم که توی بارون بمونم.

زیادی خسته بودم و خیس شدنم زیر بارون دیگه واویلا می شد.

به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت پنج و نیم بود. لبخند روی لبم نشست؛ عاشق ایروبیک بودم و وقتی وارد باشگاه می شدم گذر زمان رو اصلا احساس نمی کردم.

سرم پایین بود و متوجه رو به روم نبودم که یهو سرم به چیز سفت و محکمی خورد.
«یاخدا، مخم پوکید»
دستی به سرم گرفتم.

– وای خدا، مگه اینجا قبلا تیر برق داشت که من یادم نمیاد!

سرم رو بلند کردم و به رو به رو نگاه کردم که نگاهم به دو تا تیله ی آبی رنگ و به شدت زیبا افتاد. همین طور داشتم با تعجب نگاه می کردم، که پسر با پوزخند از کنارم رد شد.
به سمتش برگشتم. پشتش به من بود و داشت ریلکس و بی تفاوت از من دور می شد. با داد گفتم: خواهش می کنم آقا، اشکال نداره.

روی پاشنه پا چرخید و نگاهی به سر تا پام کرد.

-شما کوری به من چه؟

«وا، نگاه چه قدر هم پروئه!» خواستم عمه اش رو مورد عنایت قرار بدم ولی ملت داشتند نگاه می کردند، برای همین فقط با حرص گفتم: کور نیستم آقا، فقط حواسم نبود شما می تونستید کمی کنار برید.

با بی تفاوتی شونه ای بالا انداخت و دستی توی موهای مشکیش کشید.

-می تونستی حواست باشه، من چرا باید به خودم زحمت بدم و کنار برم؟

«تنبل بی خاصیت، آخه کمی کنار رفتن از سر راه من زحمت می خواست.»

دندون هام رو روی هم فشار دادم، آی که چقدر دلم می خواست با اون کفش های آل استارم تو دهنش بزنم تا اون چهار تا دندونش رو هم تو معده‌ش بریزم.

نگاهم رو ازش گرفتم و به سمت خیابون رفتم تا ماشین بگیرم و خونه برم.
بحث با آدم های پرو بی فایده‌ست.

پام رو توی حیاط کوچیکمون که یه طرفش یه باغ خیلی ساده‌ که بابا توی باغ کوچیک خودش سبزی و گوجه کاشته بود، گذاشتم. لبخند رو لبم نشست اصلا یادم رفت که تا الان از دست اون پسر فقط داشتم حرص می خوردم. به سمت حوض کوچیک گوشه حیاط رفتم و‌ شیر آب رو باز کردم؛ کمی از آب سردش روی صورتم ریختم. از سردی آب یک لحظه نفسم بند اومد. لبخندم پر رنگ تر شد و با شادی از روی موزائیک های رنگارنگ حیاط گذشتم و به سمت خونه رفتم.

وارد خونه یک طبقه‌مون شدم. پام رو که توی هال نسبتاً بزرگ‌مون گذاشتم، صدای مامانم رو هم شنیدم.

-هانا تویی؟ زود آماده شو می ریم خونه ی خالت.

همون طور که به سمت آشپزخونه می رفتم گفتم:

سلام مامان جونم خوبی؟ خوشی سلامتی؟ فدات بشم منم خیلی خوبم.

از روی اپن آشپزخانه نگاهم کرد و گفت:

خب حالا فقط دو ساعت خونه نبودی توی این دو ساعت مگه چی شده؟
-هیچی والا، فقط خستم مامان.

مامان از روی اپن کنار رفت

رمان های پیشنهادی برای کاربران :

دانلود رمان بغض شب های تنهایی من از نگین حبیبی

دانلود رمان گیسو کمند جلد دوم از نگین حبیبی

دانلود رمان گیسو کمند جلد اول از نگین حبیبی

دانلود رمان انقباض زندگی از نگین حبیبی

4/5 - (9 امتیاز)

سهیل

علاقه مند به وبلاگ نویسی و طراحی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا