جدیدترین خبری های ناول کافه
رمان تاج به قلم کوثر جباری کاربر انجمن ناول کافه
در این مطلب از سایت ناول کافه، رمان تاج اثر کوثر جباری کاربر انجمن ناول کافه را آماده کردیم. برای دانلود رمان هیجانی و زیبای تاج، در ادامه مطلب با سایت ناول کافه همراه باشید.
نام رمان: تاج
نویسنده: کوثر جباری “کاربر انجمن ناول کافه”
ویراستاران: آرزو خالقی، الهه وطن خواه، کیمیا رحیمی
ژانر: عاشقانه، معمایی
تعداد صفحات: ۲۱۸
خلاصهای از رمان:
سیاوش پسر کوچکتر حاج ابراهیم راغب، بزرگ راستهی فرش فروشها که عقایدی خلاف پدر و برادر بزرگترش داره و همین باعث میشه توسط پدر طرد بشه.
اما با وجود طرد شدن سیاوش دست از کارهاش برنمیداره!
ولی زندگی همینطور نمیمونه و باورود ناگهانی آدمهای جدید و با رسیدن ارث هنگفتی از جانب مردی ناشناس به او، سیاوش برای فهمیدن رازی که آن مرد یعنی سهراب خانزاده، توی وصیت نامهاش گفته بایستی وارد بازیای بشه که چیزی از اون نمیدونه.
اما طرف دیگه داستان دختری به نام ترنج است که هیچ کسی نمیدونه چی توی سرش میچرخه و ناخواسته وارد زندگی سیاوش میشه. هر دو توی یه بازی اما با دو هدف کاملا” جدا…
نگاهی به رمان:
بهنام سیگار خودش و سیاوش را روشن کرد، هر دو در حیاط کاملا خلوت بهزیستی ایستاده بودند، کودکان سخت مشغول یادگیری نقاشی بودند، سیاوش پک عمیقی به سیگارش زد و گفت:
– چی شد تصمیم گرفتی با شیرین ازدواج کنی؟
بهنام زمین را نگاه کرد، با گفتن چند کلمه دهـ*ان سیاوش را بست.
-به همون دلیلی که تو میخواستی با غمزه ازدواج کنی.
سیاوش عمیق به بهنام نگاه کرد، بهنام لبخندی زد.
-چیه خب؟ مردونگی مختص سیاتاجه؟
سیا شانه بالا انداخت.
-مردونگی مختص اهلشه، اتفاقا یکی از اون چیزای اختصاصی مردونگیه که هر کسی نمیتونه داشته باشه، نر بودن راحته، مرد بودنه که سخته، مرد که باشی مسئولیتت سخت میشه خیلی سخت.
نفس عمیقی کشید، به دود حاصل از سیگارش خیره شد و ادامه داد.
-مرد که باشی باید کوه بشی برای ناموست که نکنه دلش از سختی دنیا بلرزه!
مرد که باشی درآوردن گریه دختر باید برات حکم مرگ بشه، مرد که باشی دلت میشکنه اما دل نمیشکنی، مرد که باشی زمین خوردی یه یا علی میگی و پا میشی اما احدی و زمین نمیزنی، ضعیف کشی کار یه مرد نیست، مرد بودن حرمت داره، ارزش داره، ختم کلوم مرد که باشی تموم ابهت مردونگیت فقط باید به نفسای یه دختر خلاصه بشه، دختری که انتخاب کردی نه دلشو بشکنی نه گریشو در بیاری نه آزارش بدی.
پکی عمیق به سیگارش زد و گفت:
-مردونگی مختص سیاتاج نیست، مختص اهلشه، توام اهل دیار مرام و معرفتی رفیق.
بهنام به شانه سیاوش زد و با فخر گفت:
-هر چی دارم از تو دارم، یه روز فکر میکردم دزد پولامی اما حالا فهمیدم دزد عقل و افکارمی، دزد اون بهنام بی عاری که هیچی جز خودش براش مهم نبود.
سیاوش خواست جوابش را بدهد که با آمدن مردی متشخص و کت شلوار پوشیده نگاهش خیره به او ماند، میشناخت که بود! مگر میشد آدمی را که قرار است پاره تنش را ببرد به خاطر نداشته باشد حتی از روی عکس!
مرد نزدیک آمد، دستش را به سمت سیاوش دراز کرد و با رویی گشاده گفت:
-سلام معصومی هستم.
پیشنهاد ناول کافه به شما:
دانلود رمان ایستگاه آخر اثر نیم تاج ایزدپناه
- دانلــود برای گوشی اندرویـد (APK)
- دانلــود با فرمـت پی دی اف (PDF)
- دانلـود برای گوشی آیــفون (EPUB)
- رمــــز در صــورت نیاز: novelcofe.ir
- منبـــــــع: ناول کــــــافه NovelCafe
راهنما
- نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
- از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
- اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
- رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
- کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.
سلام میشه راه ارتباطی نویسنده رو بگین؟
سلام چرا رمانها دانلود نمیشه
بخاطر اختلال در اینترنت بود درست شد
عالی
❤
رمان خوبی بود