جدیدترین خبری های ناول کافه
داستان کوتاه آواز کبود به قلم تهمینه ورکانه کاربر انجمن ناول کافه
در این مطلب از سایت ناول کافه، داستان کوتاه آواز کبود به قلم تهمینه ورکانه را آماده کردیم. برای دانلود داستان کوتاه آواز کبود در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
نام داستان: آواز کبود
نویسنده: تهمینه ورکانه (خانوم نویسنده) “کاربر انجمن ناول کافه”
ویراستار: امیررضا
ژانر: اجتماعی
تعداد صفحات: ۱۶
مقدمه:
آوازم پر از های های، کبودم
جگرم سوخته است
داستانم ورق ورق، کبودم
قلمم سوخته است
بال پروازم پر پر، کبودم
پرم سوخته است
پاییز بر بادم برگ برگ، کبودم
شاخهام سوخته است
در گردباد این آتش هوهو، کبودم
پیکرم سوخته است
بخشی از داستان زیبای آواز کبود:
دستبند سخت فلزی، دستهایش را آزار میداد. ۴۸ دقیقهی تمام منتظر مانده بود تا یکی از آن زنها یا مردهای نظامی که نه اسمشان را میدانست و نه درجهشان را میشناخت، از در وارد شود و سؤالهای بیپایانش را بپرسد.
بوی سوختگی، بینیاش را آزار میداد، اما ته دلش از آتشی که بر پا کرده بود شاد بود. از رنگ سبز بدش میآمد؛ چون مژده، عاشق رنگ سبز بود و او هیچوقت دلش نمیخواست به سلیقهی او اهمیتی بدهد. به لباسهایش نگاه کرد؛ یک مانتو و شلوار مشکی ساده با دمپاییهایی که حداقل چهار سایز از پایش بزرگتر بودند. چادر رنگی روی شانهاش افتاده بود و موهای رنگ شدهاش از زیر روسری گلگلی که آن زن سبز پوش سرش انداخته بود، بیرون زده بود. دستهایش لرزش خفیفی داشت اما ته دلش مثل مرداب آرام بود.
با نگاهش کل اتاق را زیر نظر گرفت و توجهش سمت آینهی بزرگ روبهرویش افتاد؛ حتماً چند نفر پشت این آینه داشتند نگاهش میکردند. چشمهایش را مستقیم نه به تصویر خودش که به چشمهای زنی که آن طرف دیوار آینهای نشسته بود دوخت.
–میشه بهم یه کاغذ و خودکار بدین؟ کلمهها دارن زیاد میشن. سرم داره درد میگیره.
به کلماتش فکر کرد و به واژههایی که در ذهنش از قتل حرف میزدند؛ اما خودش هم نمیدانست چه کسی را کشته بود. متهم به قتل شده بود؛ دستها و پاهایش در زنجیر بود اما نمیدانست وقتی از قتل حرف میزدند، چرا اسم مژده را میآوردند. پدرش عاشق مژده بود؟ مگر میشد؟ پیرمرد خرفت چه چیزی پیش خودش فکر کرده بود؟ مژده همسن خودش بود و پدرش نزدیک به شصت سال سن داشت. چطور متوجه نشده بود پدرش عاشق بهترین دوستش شده بود؟ مادرش کجا و مژده کجا؟ بوی یاس و مریم چادر نماز و سجادهی مشهد کجا و موی اکستنشن شده و مژههای مصنوعی مژده کجا.
چرا خودکار و کاغذ را نیاوردند؟ کلمات مثل قطرات باران بهم میپیوسند و دریا دریا پشت چشمها و لــ*بهایش برای گفتن، برای باریدن فشار میآوردند. به ساعت گرد که سمت چپش روی دیوار آویز شده بود نگاه کرد، ۵۵ دقیقه شده بود و هنوز کسی برای بازجویی نیامده بود، مگر برای یک جرم مرتکب نشده چند بار سؤال میپرسیدند؟
ذهنش از هر جوابی خالی بود، اما کلمات ذهنش را مشوش کرده بودند و او به جای کاغذی که نیاورده بودند، به جای خودکار، با انگشت اشارهی دستش روی میز مینوشت. داستان زنی را مینوشت که عاشق نویسندگی بود اما آخرش کشته شد…
مطالب پیشنهادی:
دانلود رمان آوای فریاد(جلد اول) به قلم تهمینه ورکانه کاربر انجمن ناول کافه
برای این مطلب ( دانلود داستان کوتاه آواز کبود اثر تهمینه ورکانه ) امتیاز خودت را با ستاره های بالا ثبت کن
باکس دانلود
- دانلــود برای گوشی اندرویـد (APK)
- دانلــود با فرمـت پی دی اف (PDF)
- دانلـود برای گوشی آیــفون (EPUB)
- رمز در صورت نیاز: novelcofe.ir
- منبـــع: نــاول کــــافه NovelCafe
لینک کوتاه برای مطلب
راهنما
- نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
- از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
- اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
- رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
- کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.
خیلی خوب بود.