جدیدترین خبری های ناول کافه
دانلود رمان مگه من دل ندارم از شیرین یعقوبی
در این مطلب از سایت ناول کافه ، رمان مگه من دل ندارم را آماده کردیم.برای دانلود رمان عاشقانه مگه من دل ندارم از شیرین یعقوبی در ادامه مطلب همراه ما باشید.
رمان : مگه من دل ندارم
نویسنده : شیرین یعقوبی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۸۲
خلاصه رمان مگه من دل ندارم :
در مورد زنیه که در گذشته یه ازدواج ناموفق داشته والان پسری ک یه مدت به عنوان راننده آژانس در جریان زندگیش قرار گرفته عاشقش میشه وادامه ماجرا…
بخشی از صفحه اول رمان مگه من دل ندارم :
امروز هم مثل هرروز زودتراز آموزشگاه زدم بیرون واز راه پله های تنگ و طولانی پایین اومدم .مثل بچه ها سر پنجه هامو به دیوار میکشیدم ویاد مهربدم افتادم،بچه معصومم هروقت از کنار خیابون رد میشدم همین کارو میکرد ومنم بهش میگفتم:مهربد مامانی نکن پسرم سیمان رو دیوار سرپنجه هاتو زخم میکنه هااااا؟؟؟
اونم مطیع و آروم میگفت:چشم
-آفرین پسرم
بعدش دستاشو تو دستام میذاشت و باهم می رفتیم
توهمین فکرا بودم که یهو یکی منو به سرعت از پشت کشید وقتی رومو برگردوندم دیدم زهره نفس نفس زنون نگام میکنه
-جانم زهره جان؟؟چیزی شده؟
زهره-صدف؟؟؟بازکه تو هپروت بودی.گوشیتو جاگذاشتی آخه دختر حواست کجاست؟
بایه تشکر گوشی رو از دستش گرفتم و پله هارو گز کردمو ازدر کوچیک راهرو زدم بیرون.آموزشگاه خیاطی من تویکی از خیابونهای معروف و شلوغ شهربود تو طبقه ی دوم یه ساختمون که زیرش آژانس بود.سرمو پایین انداختم و مثل هرروز راه آموزشگاه تا خونه رو پیاده طی کردم.پیاده روی باعث میشد خوب فکر کنم،به گذشته،به مشکلاتم،به خانوادم وبه عشقم مهرداد وهمه ی زندگیم مهربد و راحت میتونستم برای آرزوهام که به باد رفتن وبه خانوادم که از هم پاشید و درد جداییم از شوهرمو بچم فکر کنم و راحت اشک بریزم.آخه تو خونه مامان با دیدن اشکام و توهم بودنام زجر میکشید و من اینو نمیخواستم.
بازم طبق معمول اینقد تو فکر بودم که نفهمیدم چطور این مسافت چهل و پنج دقیقه ای رو طی کردم و رسیدم .همه روز کارم همین بود به محض بیرون اومدن ازآموزشگاه هندزفری هامو تو گوشم میزاشتم و آهنگ گوشیمو پلی میکردم و وباهر بیت و مصرع اشعارخواننده ی محبوبم به گذشتم میرفتم و خاطراتمو مرور میکردم ویه وقت متوجه میشدم که دم در خونمونم.دیگه یجورایی معتاد این خواننده و آهنگاش بودم .
با کلید خودم در خونه رو باز کردم و وارد حیاط شدم و بعدشم وارد در ورودی خونه و کفشامو در آوردم و تودستام گرفت و تو جاکفشی جا دادم و از همون دم در شروع کردم مامانو صدا زدن.
-ماماااااان؟ماماااااان؟
مامان همونطور که داشت دستاشو با حوله آشپزخونه خشک میکرد اومد دم در آشپزخونه ایستادو گفت-چیه؟؟؟؟باز که تو صداتو انداختی توسرت صدف؟؟؟؟
-سلام….حال مادر ما چطوره؟؟
رمان های پیشنهادی دیگر :
دانلود رمان خاطره سازی از سارگل
- دانلــود برای گوشی اندرویـد (APK)
- دانلــود با فرمـت پی دی اف (PDF)
- دانلـود برای گوشی آیــفون (EPUB)
- رمــــز در صــورت نیاز: novelcofe.ir
- منبـــــــع: ناول کــــــافه NovelCafe
راهنما
- نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
- از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
- اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
- رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
- کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.