دانلود رمان تخیلیدانلود رمان تراژدیدانلود رمان جدیددانلود رمان عاشقانه

دانلود رمان استراتگوس مرگ از فاطمه تاجیکی

رمان استراتگوس مرگ جلد سوم رمان هورزاد ملکه آتش اثر فاطمه تاجیکی

در این مطلب از سایت ناول کافه، رمان استراتگوس مرگ را آماده کردیم. برای دانلود رمان تخیلی استراتگوس مرگ اثر فاطمه تاجیکی کاربر افتخاری انجمن ناول کافه، در ادامه این مطلب با ناول کافه همراه باشید.

دانلود رمان استراتگوس مرگ از فاطمه تاجیکی
دانلود رمان استراتگوس مرگ از فاطمه تاجیکی

نام رمان: استراتگوس مرگ (جلد سوم رمان هورزاد ملکه آتش)

نویسنده: فاطمه تاجیکی (کاربر افتخاری انجمن ناول کافه)

ژانر: عاشقانه، تخیلی، تراژدی

تعداد صفحات: 80

 

خلاصه رمان:

داستان از این‌جا شروع می‌شود که هورزاد به بازی گرفته می‌شود! جنگی میان مرگ و زندگی؛ اما این‌بار ورق روزگار برگشته است؛ هورزاد استراتگوس مرگ است. این‌بار او…

 

نگاهی به رمان:

دانه‌ای مروارید از چشمان زیبایش سرازیر شد. سریع با انگشتش آن را پاک کرد. قلبش آتش گرفته بود. تکه‌ای از وجودش از او دور شده بود؛ چه‌گونه می‌توانست آرام باشد؟ نفس عمیقی کشید و به آسمان پرستاره خیره شد. آسمان این سرزمین همیشه پر از ستاره بود. دلش می‌خواست به اندازه‌ی این ستاره‌ها از این سرزمین و مردمانش دور باشد.

«تو برای من همون عشق پاک سابقی

تو هنوزم عاشقی می‌دونم»

سربازی کنارش ایستاد و احترام گذاشت:

– درود ملکه‌ی من، مشاور دومتون توی سالن اصلی قصر منتظرتون هستن.

– باشه، بگو منتظرمون بمونه.

سرباز سریع احترام گذاشت و دور شد. بعد از اتفاقات اخیر، دوباره رفتارش سرد شده بود؛ چرا که دیگر کشش چنین ماجرایی را نداشت. آرام به سمت ورودی قصر حرکت کرد. بی‌توجه به سربازهایی که هر چندقدم برای حفاظت از قصر ایستاده بودند و با ورود او احترام می‌گذاشتند، خیره به زمین خاکی بود. باد دست نوازش‌گر خود را بر روی درختان و گل‌های محوطه‌ی قصر می‌کشید. همگی، حتی پرندگان به احترام غم ملکه‌ی سرزمینشان سکوت کرده بودند.

به در طلایی‌رنگ قصر که نقش آتش رویش حکاکی شده بود نگاه کرد. سربازان در ورودی را باز کردند و جارچی فریاد زد:

– ملکه‌‌ی اعظم وارد می‌شوند.

مشاور و ملکه‌ی پیشین کنار یکدیگر ایستاده بودند. مشاور سریع احترام گذاشت. بدون آن‌که به اطرافش نگاهی بیندازد، مستقیم به سوی تخت سلطنتی طلایی‌رنگش قدم برداشت. از دو پله جلوی تختش بالا رفت به سمت مشاور و مادرش برگشت، لباس بلند قرمزرنگش را که روی آن طرح آتش به رنگ طلایی طراحی شده بود، مرتب کرد و آرام روی تخت نشست. چشمان بی‌فروغش را به چشمان قهوه‌ای‌رنگ مرد روبرویش دوخت.

– درود ملکه‌ی من، حالتون خوبه؟

آب گلویش را قورت داد. دلش کمی، فقط کمی معجزه می‌خواست.

– درود بهداد. دیگه طاقت ندارم، زودتر بگو تونستی کاری کنی یا‌ نه؟

بهداد ترسان نیم‌نگاهی به ملکه‌ی پیشین سرزمینش انداخت و آب دهانش را قورت داد و لرزان لب باز کرد:

– ملکه همه‌چیز پیچیده‌ست…

ملکه داد زد:

– زودتر بگو تونستی کاری انجام بدی؟ توی این موقعیت هیچ از اضافه‌گویی خوشم نمیاد!

– سرورم نتونستیم کاری انجام بدیم.

 

رمان های پیشنهادی:

دانلود رمان آشیان باد

دانلود رمان فردا زنده میشوم

دانلود رمان خط به خط تا تو

دکلمه صوتی در آغوش تاریکی اثر پریسا فرمهر

4/5 - (83 امتیاز)

سهیل

علاقه مند به وبلاگ نویسی و طراحی

نوشته های مشابه

‫6 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا