جدیدترین خبری های ناول کافه
دانلود رمان ارمغان دریا
در این مطلب از سایت ناول کافه ، رمان ارمغان دریا را آماده کردیم.برای دانلود رمان ارمغان دریا در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
رمان : ارمغان دریا
نویسنده : zahra97(baran) و sahar*j*
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۴۳
خلاصه رمان ارمغان دریا :
فرزام ، مرد مغروری که سختی زیاد کشیده اما فقط فهمیدن یه چیز تو زندگیش بوده که باعث شده بشکنه، باعث شده عوض شه ، باعث شده دست از تموم عیاشیاش بکشه ، وقتی جلوی ویلاش به منظره دریا نگاه می کرده متوجه چیزی روی آب میشه … یه آدم … یه دختر … یه دختر که حافظه ش رو از دست داده و …
بخشی از صفحه اول رمان ارمغان دریا :
هوالوهاب
به پهنه وسیع روبروم خیره شده بودم . عظمتش … صداش … همه چیزش بهم آرامش میداد … آرامشی که خیلی وقت بود نداشتم . دلم میخواست برم جلو … انقدربرم جلو که توش غرقشم … انقدریکه توش حلشم … به قدری برم جلوکه همه چیز رو فراموش کنم … فراموش کنم چی شده … یادم بره من کیم … من کجام … واینجایی که واستادم … منکیم؟
چشمام روبستم … دیگه دلم نمیخواست فریادبکشم،دلم نمیخواست اشک بریزم،دلم نمیخواست … خیلی وقت بودکه دلم دیگه چیزی نمیخواست … من … فرزام صفایی … کسیکه همیشه مسکن بودبرای بقیه … حالاخودش …
باهام چیکارکردین؟چیکار؟خدایا ! چرااین بایدسهم من میشد؟آخه چرا؟
چشمام روبازکردم،گله وشکایت چه فایده ای داشت؟واقعاً چه فایده ای داشت وقتی هیچ اثری نداشت؟
نفسم رو با آه به بیرون فرستادم . دوباره بهش نگاه کردم . باخودم زمزمه کردم:
-انقدر بزرگی که ازت آرامش میگیرم … اما … خدای من ازتوهم بزرگتره … اشکال نداره … بزاربشه … هرچی که میخوادبشه … اون میخوادپس بزاربشه … بزارببینم آخرش چی میخوادبشه … من منتظرم …
با نفس عمیقی که کشیدم به جمله ام پایان دادم . دریا … لبخندی روی لبم نشست،لبخندی که تلخیش آزارم میداد … آره … این همون دریاست …
همون دریایی که من روزی تصمیم گرفتم خودم رو توش غرق کنم … همون دریایی که خیلی چیزابهم یاد داد … همون دریایی که بخاطرش من امروزاینجام … اینجام وسالم وسلامت …
چیزی روی آب نظرم رو به خودش جلب کرد،مثل پارچه بود . بی اختیار به سمتش قدم برداشتم .
قدمام مثل همیشه بود . محکم وپرازغرور …
غرور؟
پوزخندی روی لبم نشست … غرور! جالب بود ! … من … بعدازاون اتفاقات هم بازغرورم رو حفظ کرده بودم . من فرزام بودم … مهم نبود چیشده … مهم نبودحتی هویتمم زیر سوال رفته … مهم من بودم … من بودم که اجازه ندادم هیچکس به خاطراسم مبهم نزدیکشه … مهم من بودم که همه رومجذوب شخصیت خودم میکردم … پس چرا از غرورم کم میکردم؟ من هنوزم فرزامم.
مثل این که یه تیکه ازش البود … شونه هاموانداختم بالا … حتماً یه نفر داره شنا میکنه … اما … اینجاملک شخصیم نبود … شاید شالش رو آب آورده … خواستم فاصله بگیرم که احساس کردم چیزی روی آب اومد .
یعنی چی؟ دوباره به سمت آب رفتم … داخلش قدم گذاشتم . به درک که شلوارم خیس میشه … الان فقط مهم اینه که من بفهمم اون چیز چیه …
کمی که جلوتر رفتم فهمیدم آدمه . واسه چند ثانیه با تعجب بهش نگاه کردم وبعدش خیلی سریع به سمتش رفتم …
به سختی از آب کشیدمش بیرون… کنارساحل انداختمش و نبضش روگرفتم.
باحرص نفسم رو فوت کردم بیرون . دوستنداشتم به کسی تنفس مصنوعی بدم… علی الخصوص یه دختر … ام امثل این که لازم بود … بحث تنفس نبود،بحث این بودکه دلم نمیخواست دوباره لبام روی لبای کسی قراربگیره …
کلافه سرم روتکون دادم . الان موقع فکر کردن به اینجورچیزانبود. دستمروگذاشتم رو قفسه سینه اش واقدامات لازم رو انجام دادم…
بعدازسه بارقرارگرفتن لبای مبارک روی دهن دختره،صدای سرفه اش اومد
رمان های پیشنهادی دیگر :
دانلود رمان میوه ممنوعه از maryam 23
دانلود رمان من یه ستاره ام از نگین حبیبی
- دانلــود برای گوشی اندرویـد (APK)
- دانلــود با فرمـت پی دی اف (PDF)
- دانلـود برای گوشی آیــفون (EPUB)
- رمــــز در صــورت نیاز: novelcofe.ir
- منبـــــــع: ناول کــــــافه NovelCafe
راهنما
- نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
- از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
- اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
- رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
- کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.