جدیدترین خبری های ناول کافه
رمان غم دنباله دار من به قلم زهرا مرادی گرپی کاربر انجمن ناول کافه
در این مطلب از سایت ناول کافه، رمان غم دنباله دار من اثر زهرا مرادی گرپی کاربر انجمن ناول کافه را آماده کردیم. برای دانلود رمان درام و زیبای غم دنباله دار من، در ادامه مطلب با سایت ناول کافه همراه باشید.
نام رمان : غم دنبالهدار من
نویسنده: زهرا مرادی کاربر انجمن ناول کافه
ویراستاران: مهتا سیف الهی، مهدیه محمدیان، مریم مرشد زاده
ژانر: درام، عاشقانه، معمایی
تعداد صفحات: ۲۰۸
خلاصهای از رمان:
غزل زن جوانی است که با پسر عمویش، امیر، ازدواج کرده و زندگیِ خوبی دارن؛ درست بعد از چهار سال مسیر زندگیشون عوض میشه، و مدتی بعد با وارد شدن پسری به زندگی غزل، سرنوشت این سه، به هم گره میخوره و فراز و نشیبهای رمان رو رقم میزنه…
نگاهی به رمان:
از محضر که بیرون اومدیم به پیشنهاد عمو، برای یک مسافرت یک روزه راهیِ شمال شدیم.
به محض رسیدن به ویلا عمو بساط کباب رو برای نهار به راه انداخته بود و من و امیر هم کنارش ایستاده بودیم و نگاهش میکردیم.
امیر مدام بهم اشاره میکرد که باهم به داخل بریم، ولی من اعتنایی نمیکردم و خجالت میکشیدم از کنار عمو جُم بخورم.
وقتی که بی تفاوتیِ منو دید خودش رو به پررویی زد و گفت:
– بابا من و غزل میریم یه دوری این اطراف بزنیم
عمو نیم نگاهی بهمون انداخت و درحالی که جوجهها رو به سیخ میزد، سری تکون داد:
– برید بابا
دور از چشم عمو چشم غرهای بهش رفتم و با خجالت نگاهی به عمو و بعد به زن عمو که همون نزدیکی زیر سایهبون، روی صندلی لم داده بود و انواع کرمهارو به صورتش میمالید که یک وقت پوستش خراب نشه، انداختم و همراهش راه افتادم.
کمی دورتر که شدیم باحرص و آروم گفتم:
– چرا این کار رو کردی؟ از عمو خجالت میکشم
– کدوم کار؟! مگه بار اولمونه که با هم جایی میریم یا حرف میزنیم؟
– نه، ولی الان فرق میکنه
شیطون پرسید:
– چه فرقی؟
با حرص نگاهش کردم. بلند خندید و روبهروم ایستاد:
– بابا الان چندساعته که عقد کردیم یه لحظه هم باهم تنها نشدیم
پشت گوشش رو خاروند و با نگاه و لحن شیطونش ادامه داد:
– توی ماشین هم که نشد.
با خجالت سرم رو پایین انداختم. خندید و کمی سرش رو به طرفم خم کرد:
– بیخیال… نمیخواد این همه خجالت بکشی
دوباره به راه افتادیم و وسط باغ که رسیدیم روبهروم ایستاد و با لبخند به چشمام خیره شد:
– بالاخره تموم شد، دیگه رسما مال خودِ خودم شدی!
لبخندی زدم و با گونههایی که از شرم داغ شده بودن سرم رو پایین انداختم و همون لحظه با صدای رعد و برقی وحشتناک ناخواسته بهش چسبیدم، با هردو دستم به سینهش چنگ زدم و سرم رو توی سینهاش پنهان کردم.
لحظهای بعد دستاش رو پشتم گذاشت، بغلم کرد و محکم به خودش میفشردم.
با هیجان و صدای ضربان نامنظم قلبش که به در و دیوار سینهاش میکوبید، تازه فهمیدم توی چه موقعیتی هستم.
آروم و سر به زیر از بغلش بیرون اومدم، به شدت خجالت میکشیدم و کلی به خودم بد و بیراه گفتم.
که نکنه فکر کنه به بهانهی ترس عمدا بغلش کردم؟
– ببخشید… خیلی ترسیدم!
بلند خندید
– حالا چرا معذرت خواهی میکنی؟
به طرفم خم شد و با نگاهی خاص، آروم گفت:
– این آغـ*وش متعلق به توئه… از الان تا ابد، همیشه به روت بازه، چه با بهانه، چه بی بهانه!
پیشنهادات دیگر ناول کافه:
دانلود رمان عشق فراموش شده به قلم حدیثه سادات
دانلود رمان ایستگاه آخر اثر نیم تاج ایزدپناه
- دانلــود با فرمـت پی دی اف (PDF)
- رمــــز در صــورت نیاز: novelcofe.ir
راهنما
- نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
- از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
- اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
- رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
- کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.
موفق باشی زهرا جون قشنگ بود 😚😚😚😚
زهرا جون قشنگ بود انشالله موفقیت بعدیت رو ببینم 😚😚😚
خیلی خیلی عالی بود
تبریک میگم خانم مرادی
خیلی رمان جذاب ودرعین حال غیرقابل پیشبینی هستش…. زهراجان گل کاشتی…عالی…😍😍😍👏👏👏