دانلود رمان جدیددانلود رمان جناییدانلود رمان عاشقانه
دانلود رمان کبوتر از افسون امینیان

دانلود رمان کبوتر اثر افسون امینیان
در این مطالب از سایت ناول کافه، رمان جنایی و عاشقانه کبوتر از افسون امینیان را آماده کردیم. برای دانلود این رمان زیبا در ادامه مطلب با ما همراه باشید.

نام رمان: کبوتر
نویسنده: افسون امینیان
ژانر: رمان عاشقانه، رمان جنایی
تعداد صفحات: 689
خلاصه رمان کبوتر:
کبوتر قصه دختری است به نام شیدا … دختری ساده ومعمولی انقدر که همیشه در حاشیه است و کسی او رانمیبیند. تا یک روز تصمیم میگیرد عاشق شود. و عشق را درکنار مردی با اختلاف سنی دوازده سال تجربه میکند مردی که گذشته ی تلخی داشته و سایه گذشته ی تلخش بر روی آینده ی شیدا سایه میافکند آن چنان که در این وادی متهم به قتل میشود…
پایان خوش
بخشی از این رمان زیبا:
– نام نام خانوادگی …سن…؟
سرش به دوران افتاد و نمی دانست که چقدر گذشته است…این چندمین باری بود که نام و نام
خانوادگی اش را میگفت. به چشمان ریزو دکمه مانند بازپرس خیره شد، که زیر آن ابروهای پر
پشت و مردانه ریز تر دیده میشد، و هاله ی سیاه زیر آن ترسناک ترش کرده بود…
به سختی آب دهانش را فرو داد.گلویش مانند کویری خشک و تشنه بود. نگاهش را ازلیوان آب
گرفت.
– شیدا قلی فتحی … بیست سالمه…
دیگر حتی پیشوند “قلی” اذیتش نمیکرد.
مرد چشم دکمه ایی بار دیگر ورق های پیش رویش را زیر و رو کرد.
– انگیزت از قتل ساناز احمدی چی بوده…؟
دستهای عرق کرده اش را در هم تنید.
– من اون رونکشتم…
صدای بازپرس این بار بلند شد. سرد و خشن.
– چرا انکار میکنی…؟ توی صحنه ی قتل حضور داشتی…و با آلت قتل بالای سر مقتول نشسته
بودی…! دوتا هم شاهد داری..جایی برای انکار نمی مونه…از اون گذشته همه دیدند که با مقتول
دعوای لفظی داشتی و اون رو تهدید به قتل کردی…!
نا امید چشم از او گرفت. او که آمده بود، برای پرونده اش قاتلی پیدا کند و فاتحانه برود.
این جا برایش آخر خط بود آخر همه ی داشته و باور هایش…
وقتی حتی خانواده و اطرافیانش باورش نداشتند، چه توقعی از این مرد یخی چشم دکمه ای
میتوانست داشته باشد.
مامور زنی که بالای سرش ایستاده بود بادست ضربه ایی به کتفش میزند.
– روسری تو بکش جلو
با دستهای عرق کرده اش موهای تابدارش را داخل شال فرستاد.و سعی کرد جملات را درست
کنار هم بچیند.
– خود شما وقتی عصبانی می شوید… ممکنه کسی روتهدید به کشتن کنید اون وقت فرداش
میروید و اون رو میکشید… ؟من فقط از عصبانیت حرفی زدم همین…!
باز پرس خسته از بازجویی دختری که سه هفته مدام یک جمله از او شنیده بود “من قاتل نیستم”
پوشه ی آبی رنگ رابست و دستی به ته ریشش کشید.
– ببین دختر جون سه هفته است دارم ازت باز جویی میکنم . اگه اینقدر به خودتت مطمئنی که
قاتل نیستی…بهتر به فکر یه وکیل درست و حسابی باشی…یکی که بتونه مدرک محکمی دال
بر بی گناهیت پیدا کنه …
نگاهش به نور باریکی که ازپنجره و پرده ضخیم اتاق خود را به سختی به داخل رساند بود خیر
شد.
حتی به اندازه ی این نور باریک هم امید نداشت.
از روی صندلی بلند شد و به چشم های مرد دکمه ای چشم دوخت.
– اصراری یرای اثبات بی گناهی ام ندارم … اون بیرون کسی منتظر من نیست.
مطالب یشنهادی:
دانلود رمان زن کمانگیر از رویا رضوی
دانلود رمان مرگ ماهی از فاطمه حیدری
وان شات پنجره کار گروهی نویسندگان انجمن ناول کافه