جدیدترین خبری های ناول کافه
رمان تنها نیستیم به قلم مهسا زهیری
در این مطلب از سایت ناول کافه، رمان تنها نیستیم از مهسا زهیری را برای معرفی و دانلود آماده کردیم. برای دانلود رمان اجتماعی و عاشقانه تنها نیستیم، در ادامه با سایت ناول کافه همراه شوید.
نام رمان: تنها نیستیم
نویسنده: مهسا زهیری
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات: ۱۲۴
خلاصهای از رمان:
آتوسا با شنیدن خبر فوت پدرش بعد از هفت سال دوری به خانه بر می گردد. خانه ای که برایش یادآور همسری خیانتکار است که سالها پیش خواهر جوانش آنا را به او ترجیح داده است. رویارویی دوباره ی او با اعضای خانواده اش سرآغاز جریاناتی است که سرنوشتش را دچار تغییر می کند… پایان خوش
نگاهی به رمان:
چند روز از دیدن مهیار گذشته بود و من دیگه دفتر نمی رفتم. تهران موندنم فایده ای نداشت. حال مامان هم که دیگه خوب شده بود و به جز وقت هایی که از قبرستون میومد گریه نمی کرد. اما باید قضیه ی برگشتنم رو آروم آروم بهش می گفتم. یه بار صبح امروز یادآوری کرده بودم که خودش رو به نشنیدن زده بود. حتی شماره ی خط دوم رو به وکیل بابا داده بودم که اگر نیازی به حضور من بود باهام تماس بگیره.
کفش هام رو درآوردم و سریع وارد خونه شدم. صدای مامان از گوشه ی سالن بلند شد: حالا چرا تو این بارون بیرون رفتی؟
-دو روزه از خونه بیرون نرفتم، خسته شدم.
-چرا چتر نبردی؟ برو لباس هات رو عوض کن.
وارد اتاق شدم و لباس هام رو درآوردم. خیلی خیس شده بودم ولی می ارزید. خیلی وقت بود تو بارون پیاده روی نکرده بودم. وقتی بیرون اومدم. آنا و شادی هم پایین بودند. ساعت ۴ بود و آنا معمولا خیلی دیرتر از این برمی گشت.
یه سیب از آشپزخونه برداشتم و گاز زدم. شادی یه جوری بهم نگاه می کرد. گفتم: می خوری؟
-آره.
یاد مرجان افتادم. اگر اینجا بود می گفت « پس برو از یخچال بردار!»
خندیدم و طرف سالم سیب رو جلوی دهنش گرفتم که گاز بزنه. یه گاز گنده زد که توی دهنش جا نمی شد. من و مامان خندیدیم و آنا گفت: قورت ندی گیر کنه!
به زور شروع به جویدن کرد و باز همه رو خندوند. خیلی خوشحال بودم چون توی این ۶-۲۵ روز مامان رو فقط با صورت غمگین دیده بودم.
آنا مدام به در و ساعت نگاه می کرد. یک ربع بعد نیما وارد شد. با دیدن کلیدی که توی دستش می چرخوند یه لحظه نفس کشیدن یادم رفت. همون جاسوئیچی ای که من دوست داشتم، به کلیدش آویزون بود. چند بار دقت کردم که مطمئن بشم. خودش بود.
با دیدن آنا جاخورد. کلید رو توی جیبش انداخت و گفت: چرا زود اومدی؟!
-تو چرا زود اومدی؟!
-می خوای برگردم!
آنا به من نگاه کرد و گفت: قبل از فوت بابا که نمی شد تو این خونه پیدات کرد!!!
-کارهام سبک شده. بده؟
تعجب نکردم. متوجه شده بودم که روزهایی که آنا نیست، نیما خیلی زود برمی گرده. دوست نداشتم شاهد بحثشون باشم. به اتاقم رفتم.
مشغول جا دادن لباس ها و وسایل شخصیم توی چمدون بودم که مامان وارد اتاق شد. تمام صورتش پر از خنده بود و چشم هاش برق می زد. بعد از بحثی که بیرون پیش اومده بود واقعاً عجیب بود. پرسیدم: چی شده مامان؟
انقدر خوشحال بود که متوجه چمدون بستن من نشد. روی صندلی میز تحریر نشست و گفت: حدس بزن!
-کسی رو دعوت کردید؟
-نه.
-کسی جایزه برده؟
-نه.
-خودت بگو؟
-بهنام خواستگاری کرده.
-از کی؟
لبخندش رو جمع کرد و گفت: از عمه ت!! از تو دیگه دختر!
پیشنهاد ما به شما:
دانلود رمان رج زدن های زندگی از Moon shine
دانلود رمان در آغوش مهربانی از arameeshgh20
- دانلــود برای گوشی اندرویـد (APK)
- دانلــود با فرمـت پی دی اف (PDF)
- دانلـود برای گوشی آیــفون (EPUB)
- رمــــز در صــورت نیاز: novelcofe.ir
- منبـــــــع: ناول کــــــافه NovelCafe
راهنما
- نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
- از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
- اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
- رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
- کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.
رمان تنها نیستیم فصل دوم هم دارد…اما نمیدونم اسمش چیه
اگه کسی میدونه بگه؟!!
سلام. من تاحالا رمانای زیادی خوندم. از هر نویسنده ای بگیره تا هر ژانری. ولی واقعا دارم میگم، رمانهای شما عالین. ازشون لذت میبرم و کنجکاوم که اخرش چی میشه. ولی تنها مشکل اینجاست که داستان به صورت آنی تموم میشه و به اخر ماجرا نمیرسه. یهو وسط ماجرا پایان داده میشه و خیلی چیز ها بلاتکلیف میمونن. و این خیلی بده چون میگم، کنجکاوم که بدونم اخرش چی میشه.
الان خواهشه من از شما اینه که رماناتون رو کامل تر کنین. موضوعاتون محشرند و لایق یه پایان خوبن پس ادامه بدین…
با تشکر.
من رمانهای زیادی خوندم .رمان به قلم خوبی نوشته شده واین توانایی نویسنده رو میرسونه.به واقعیت های زندگی نزدیکه وخواننده رو کنجکاو میکنه تا رمان رو تا انتها بخونه.برای نویسنده آرزوی موفقیت میکنموبابت این رمان متشکرم.