تبلیغات در ناول کافه کانال ستارگان رمان انجمن رمان
دانلود رمان : ناول کافه مرجع دانلود رمان های ایرانی و رمان های خارجی
ضد جوش صورت
خانه » داستان کوتاه » داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت از هستی بابایی
داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت از هستی بابایی

داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت از هستی بابایی

داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت از هستی بابایی

در این مطلب از سایت ناول کافه ، داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت را آماده کردیم.برای دانلود داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت اثر هستی بابایی کاربر انجمن ناول کافه در ادامه مطلب همراه ما باشید.

داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت از هستی بابایی

داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت از هستی بابایی

داستان : نفسی از جنس سکوت

نویسنده : هستی بابایی

ژانر : عاشقانه ، تراژدی

تعداد صفحات : ۲۴

بخشی از صفحه اول داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت :

نفس: تا کی بترسم از رفتنت؟

مهیار سعی در آروم کردن من داشت اما موفق نبود.

مهیار: صبر کن نفس ببین.

دستم رو بالا آوردم و جلوی حرف زدنش رو گرفتم. اشک هام پشت سر هم در حال ریختن بودن. انگار قصد بند اومدن نداشتن. تنگی نفس امانم رو بریده بود اما ترجیح می دادم یه بار هم که شده حرف دلم رو بهش بگم. با دستم اشک هام رو پاک کردم و با تمام احساسی که نسبت به او داشتم حرفم رو گفتم.

نفس: می دونی شب ها به من چی می گذره؟ هر شب کابوس از دستت دادنت رو می بینم. تا کی خودم رو گول بزنم که توهم عاشقمی؟ می دونی…. آدم از یه جایی به بعد می ایسته و به تمام ترس هاش نه میگه. و بعد هیچ نبودنی نگرانش نمی کنه. قلبش از احساسات خالی میشه و با منطقش به دنیا نگاه میکنه!. یاد می گیره که دیگه عشقش رو مفت و مجانی به کسی هدیه نکنه. من تمام زندگیم رو پای تو گذاشتم. این بود جواب من؟ من اگه جای تو بودم قدر دلی که برای تو می تپید رو می دونستم.

اشک هام مانع شد تا ادامه حرف هام رو بگم. مهیار سرش رو پایین انداخته بود و هیچی نمی گفت. چیزی برای گفتن نداشت. همون جا روی زمین نشستم و به دیوار کاهگلی تکیه دادم ، هوا روبه تاریکی بود اما زندگی من همیشه تاریک بود.

مهیار: نفس من مجبورم ازت جدا شم.

شاید برای هر فردی این حرف خنده دار بود اما برای منی که هر ثانیه زندگی رو پای یه نفر گذاشته بودم، دردناک ترین حرف دنیا بود. شاید این حرف رو هزاران نفر در دنیا شنیده باشن. لعنت به این دنیا که شاهد دل شکستن هایی بود. شاهد اشک های حاکی از جدایی بود که به خاطر یه حرف نابود شدند. آخ امان از دل شکسته.

نفس: تموم شد؟

مهیاربا کم درنگ جواب داد.

مهیار: شاید!

نفس: مگه چیزی برای گفتن مونده؟

به سمتم اومد که خودم رو عقب کشیدم.
مهیار: نفس مجبورم.

نفس: انسان هیج وقت مجبور نیست.

مهیار دستی توی موهای قهوه ایش کشید و گفت:

مهیار: تو از کجا می دونی؟ شاید مجبور هست.

رمان های پیشنهادی دیگر :

دانلود رمان سقفی برای من و تو از شیرین کیومرثی

دانلود رمان حلقه جادویی از س.زارعپور (جلد اول)

دانلود رمان راهی به دل ابریشم از مون شاین

دانلود رمان هیچ کس اینجا گم نمی شود از پرن ثابت

4.7/5 - (3 امتیاز)
برای این مطلب ( داستان کوتاه نفسی از جنس سکوت از هستی بابایی ) امتیاز خودت را با ستاره های بالا ثبت کن
باکس دانلود

راهنما

  • نظرات خود را تنها در مورد این رمان در بخش کامنت ها بیان کنید.
  • از ارسال مطالب تبلیغاتی و توهین آمیز خودداری کنید که تایید نخواهند شد .
  • اگر سوالی داشتید از بخش تماس با ما اقدام به ارتباط با مدیریت کنید.
  • رمان ها در سه فرمت (APK،EPUB،PDF) برای دانلود قرار میگیرند.
  • کاربران باتوجه به سیستم عامل گوشی می توانند رمان ها را دانلود کنند.

درباره Soheil_Gh :

علاقه مند به وبلاگ نویسی و طراحی


تمامی حقوق این سایت متعلق به ناول کافه می باشد و هرگونه کپی از مطالب و تصاویر شرعا حرام بوده و پیگرد قانونی دارد.